مرا به جرم هزاران گناه می بردند
شبی که روح توبر دوش ماه می بردند
دوباره آمده بودند تا کرانه درد
دلم به جای خودم اشتباه می بردند
ترا بخاطر یک آسمان پراز لبخند
مرا برای قصاص نگاه می بردند
تمام دفتر اشعار من سند می شد
به انضمام دلی غرق آه می بردند
چقدر قاضی پرونده بدقلق می شد
که آبروی تودر دادگاه می بردند
همیشه رسم بر این بوده یک نفر محکوم
به پای چوبه ی داری سیاه می بردند
اگر که چشم تو حکمش دوباره اعدام است
مرا به پای خودم دلبخواه می بردند