سازم بشکست آخر از آهنگ صدایت
ای دوست کجایی که دلم کرده هوایت
دیگر تو چرا وا نکنی پنجره ها را
کز راه هوا بوی گل آید ز سرایت
از کوچه ی ما همچو نسیمی گذری کن
می میرم اگر کم بشود مهر و وفایت
چنگم شود آشفته سه تارم بنوازد
وقتی بسرایم غزلی تازه، برایت
بی تابم و یک لحظه ی آرام ندارم
بازآ که بیاویزم از آن زلف، رهایت
حیران شدم ای گل که چرا قدر ندانی
با این همه حسنی که چنین داده خدایت
روزی که عسل، گوشه ی چشمی بنمایی
برخیزم و یکباره کنم جان به فدایت