بانوی ترمه پوش غزل ها فدایتان
آیا وکیلم عشق بریزم به پایتان
از گیرودار زندگی امشب دلم گرفت
آیا اجازه هست بمیرم برایتان
دنیا تلاش کرد فراموشتان کنم
امّا چگونه بگذرم از چشم هایتان
من آدمم بهشت به دردم نمی خورد
آماده ام گناه کنم پا به پایتان
می خواستم اجازه بگیرم ولی چه سود
سهمم سکوت بود فقط، از صدایتان
ابلیس خواست یکّه و تنها شوم ولی
امشب خدا نشسته کنارم به جایتان