-
چه گویمت
1394/06/18 02:48
چه گویمت؟ که تو خود با خبر ز حال منی چو جان، نهان شده در جسم پر ملال منی چنین که می گذری تلخ بر من، از سر قهر گمان برم که غم انگیز ماه وسال منی خموش و گوشه نشینم، مگر نگاه توام لطیف و دور گریزی، مگر خیال منی ز چند و چون شب دوریت چه می پرسم سیاه چشمی و خود پاسخ سوال منی چو آرزو به دلم خفته ای همیشه و حیف که آرزوی...
-
لکنت شعر
1394/06/18 02:41
لکنت شعر و پریشانی و جنجال دلم چه بگویم که کمی خوب شود حال دلم کاش می شد که شما نیز خبردار شوید لحظه ای از من و از دردِ کهنسال دلم از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غم دنیای شما نیز شود مالِ دلم عاشق ِ نان و زمین نیستم این را حتما بنویسید به دفترچه ی اعمال دلم آه ! یک عالمه حرف است که باید بزنم ولی انگار زبانم شده پامال...
-
صبوری کن
1394/06/18 02:30
در این دنیا اگر غم هست صبوری کن خدا هم هست اگر دشمن کنارت هست مخور غصه خدا هم هست اگر فقر و فقیری هست منال هرگز، خدا هم هست اگر در عشق فریبی هست چه غم لیکن خدا هم هست اگر تنهای تنها هم شدی باز هم خدا هست ...
-
رفتم
1394/06/18 02:29
رفتم که در این شهر نبینی اثرم را لب های ترک خورده و چشمان ترم را حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست ای قیچی تقدیر مچین بال و پرم را تنها شدم آن قدر که انگار نه انگار با آینه آراسته ام دور و برم را فردا چه طلب می کند آن یار که دیروز دل برده و امروز طلب کرده سرم را من ماهی دریایم و دل تنگم از این تُنگ ای مرگ به تعویق...
-
من خرابم
1394/06/18 02:29
من خرابم خواهشا ویرانه تر از این نکن.. حال این دیوانه را مستانه تر از این نکن... هر چه دورم میکنی مردانه عاشق میشوم.. حال من را اینچنین مردانه تر از این نکن... در وصالت هم که من جانانه شیدا میشوم.. این وصالم را چنین جانانه تر از این نکن.. با گدایی خو گرفتم این فضا را این چنین.. با سکوتت نازنین شاهانه تر از این نکن......
-
زلف و رخسار تو
1394/06/18 02:27
زلف و رخسار تو ره بر دل بیتاب زنند رهزنان قافله را در شب مهتاب زنند شکوه ای نیست ز طوفان حوادث ما را دل به دریازدگان خنده به سیلاب زنند جرعه نوشان تو ای شاهد علوی چون صبح باده از ساغر خورشید جهانتاب زنند خاکساران ترا خانه بود بر سر اشک خس و خاشاک سراپرده به گرداب زنند گفتم : از بهر چه پویی ره میخانه رهی گفت : آنجاست...
-
نگرانی!
1394/06/18 02:24
عاشق که شدی در هیجانی -نگرانی! عشق است تو هستی و جهانی نگرانی! عاشق که شدی فرق ندارد که کجا -کی یا اینکه برای چه کسانی نگرانی! تا زمزمه زخمی یک برگ بیاید بر بال نسیمش ننشانی نگرانی در باغ اگر چهچهه چلچله ای هست ان را به درختی نرسانی- نگرانی تا خواب که اشفته شود از تب وتابش؟ این بار که افتاد به جانی نگرانی عاشق که شدی...
-
عشوه شیرین
1394/06/18 02:23
ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف همچو سرو چمن خلد سراپای تو خوش شیوه و ناز تو شیرین خط و خال تو ملیح چشم و ابروی تو زیبا قد و بالای تو خوش هم گلستان خیالم ز تو پرنقش و نگار هم مشام دلم از زلف سمن سای تو خوش در ره عشق که از سیل بلا نیست گذار کردهام...
-
گذشتم
1394/06/18 02:20
یه ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﺍﺻـﻦ ﻧـﮕـﺬﺷـﺖ، ﺍﻣـﺎ ﻣـن ﺍﺯﺵ ﮔـﺬﺷـﺘـﻢ..•• ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﻫـﻢ ﺑـﺪ ﮔـﺬﺷـﺖ..•• ﺳـﺨـﺖ ﮔـﺬﺷـت..•• ﺑـﺎ ﺩﺭﺩ ﮔـﺬﺷــﺖ..•• ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﺩﺍﺩ ﺯﺩﻢ ،ﺍﻣـﺎ ﺟـﺰ ﺩﻟـم ﻫـﯿـﭻ ﮐـﺲ ﺻـﺪﺍﻣـﻮ ﻧـﺸـﻨـﯿـﺪ..•• ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﻫـﻤـﻪ ﭼـﯽ ﺑـﻮﺩ ب جز ﺍﻭﻧـﯽ ﮐـﻪ ﺑـﺎﯾـﺪ می بوﺩ..•• ﯾـﻪ ﺷـﺒـﺎﯾـﯽ ﻫـﻮﺍ ﻋـﺠـﯿـﺐ ﺩﻭﻧـﻔـﺮﻩ ﺑـﻮﺩ ،ﺍﻣﺎ ﻫـﻤـﻮﻥ ﺷـﺒـﺎ ﻣـن...
-
رنگین کمان
1394/06/18 02:18
کاش تا دل میگرفت و میشکست دوست می آمد کنارش می نشست! کاش میشد روی هر رنگین کمان می نوشتم "مهربان "با من بمان!!! کاش می شد قلب ها آباد بود کینه و غم ها به دست باد بود کاش می شد دل فراموشی نداشت نم نم باران هم آغوشی نداشت کاش می شد کاش های زندگی تا شود در پشت قاب بندگی کاش میشد کاش ها مهمان شوند درمیان غصه ها...
-
خدا کند
1394/06/18 02:05
نگاه بی رمق و سرسری ..خدانکند فقط به چشم همین خواهری..؟خدانکند سری زدم به درختان سیب لبهایت رسیده وسوسه آخری ..خدا نکند خدا دوبال برای تو کاش..امانه! پرنده میشوی ومی پری !خدانکند به گوش شهر رساندم توراو...منتظرند دلی که از همه شان میبری....خدانکند گئدن قاییتمایاجاق: رفته بر نمیگردد وباز دخترک آذری....خدانکند دوباره می...
-
غزل آغاز شد
1394/06/18 01:52
غزل آغاز شد شاید بدانی دوستت دارم که حتی لااقل اینجا بخوانی دوستت دارم ز دل برخاستم تا در غزلبارانِ احساسم نپنداری که من تنها زبانی دوستت دارم از اوج چشمهایت جرات پرواز میگیرم زمینی هستم اما آسمانی دوستت دارم ترا جان میفشانم گر هزاران بار جان گیرم هزاران بار با هر جانفشانی دوستت دارم قسم بر لحظه ی اعدام بر رگبار...
-
شاعرم کردی
1394/06/18 00:42
شاعرم کردی... بیابان دیدم و دریا نوشتم تلخ را شیرین سرودم، زشت را زیبا نوشتم چشم وا کردم به روی زندگی کابوس دیدم چشم بستم خط به خط کابوس رارویانوشتم از دل آزرده ام با هیچ کس چیزی نگفتم بارها از بهره نابرده ام اما نوشتم تا کسی از چشم هایم شکوه هایم را نخواند اشک را در پرده پنهان، خنده را پیدا نوشتم سوختم یک عمر، آهی...
-
پیرهنت
1394/06/18 00:41
ﭘﯿﺮﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺪﻩ ﺷﺐ ﺷﺪ ﺧﯿﺎﻝ ﺁﻣﺪﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦﺑﺪﻩ ﺣﺲِ ﻋﺰﯾﺰ ﺩﺭ ﺯﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦﺑﺪﻩ ﺍﻣﺸﺐ ﺷﺒﯿﻪ ﻋﺸﻖ ﺭﻫﺎ ﺷﻮ ﺩﺭﻭﻥﻣﻦ ﺭﻭﺡِ ﺷﮕﺮﻑِ ﺑﯽ ﺑﺪﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦﺑﺪﻩ ﺍﯼ ﻣﺜﻞ ﺻﺒﺢْ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺯ ﻟﻤـﺲِﺁﻓﺘﺎﺏ ﻣﻦ ﺳﺮﺩﻡ ﺍﺳﺖ ﭘﯿﺮﻫﻨﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦﺑﺪﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﻣﯿﺎﻥ ﻣﻮﺯﻩﯼ ﺷﺐ ﺧﺎﻙ ﻣﯽﺧﻮﺭﻡ ﯾﻚ ﺷﺐ ﻫﻮﺍﯼ ﭘﺮﺯﺩﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦﺑﺪﻩ ﻣﻦ ﺑﺎ ﺗﻮ ﮔﻔﺘﻦ ﺍﺯ ﺗﻮ ، ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﻭﺭ ﻣﯽﺷﻮﻡ ﺍﯼ ﻣﻦ ، ﻣﻦِ ﻫﻤﯿﺸﻪ ،ﻣﻦ...
-
خیالت راحت
1394/06/18 00:34
من دلم پیش کسی نیست، خیالت راحت منم و یک دل دیوانه خاطر خواهت باز فکرت به کجاها نکشیدست عزیز؟ کوچه جا پای مرا،بی تو ندیدست عزیز فکر من نیستی،اما به خودت فکر بکن بی تو من ثانیه ای تاب......خودت فکربکن میشود جز تو دلم پیش کسی گیر کند؟ نکند عقل تو را اینهمه درگیر کند!... بخدا اینهمه تحقیر شدن حقم نیست خوار هم میشوم اما...
-
امشب اگر
1394/06/18 00:29
امشب اگر ساقی شوم تا صبح غوغا میکنم تا بی نهایت عشق را با عشق معنا میکنم از عشق پرشور جهان گر ذره ای سهم من است این عشق را با عاشقان با عشق احیا میکنم ازجامهای عاشقی گر قطره ای بر لب رسد من نیز گرد شعله ای امروز و فردا میکنم با یک نظر پروانه ام ، او من شد و من او شدم درگرد شمع سوزد پرو نورش تماشا میکنم صد بار میسوزد...
-
کوچه ی معشوقه
1394/06/18 00:24
دیگر از کوچه ی معشوقه ی خود رد نشوم هر چه آشفته شوم مثل خودش بد نشوم من که با کوچه ی احساس خودم درگیرم قصد دارم وسط کوچه ی خود سد نشوم کاش دستم برسد تا لب گیسوی شما گرچه با قامت رعنای تو هم قد نشوم جزر چشمان تو در خاطر من غوغا کرد ترسم آنست که در جزر دلت مد نشوم نود و نه شدم از نمره ی عشقت خاتون! به گمانم ندهی نمره و...
-
موهای پر کلاغی
1394/06/18 00:23
حیف مـوهای پر کلاغی نیست ، روسری دور آن قفس بکشد جز من و تو کسی که اینجا نیست بگذار آسمان نفس بکشد! اهــل سیگار نیستم امــا بگذار این مسافـــر خسته نخ پیراهن ترا گاهی بعد چای، از سر هوس بکشد !! و خدا در مدار لبهایت ، خال را آفرید چون می خواست مرز دنیـــای کوچک من را ، کمتر از دانـــه عدس بکشد دهنِ فکرم از تو آب افتاد...
-
پرسه
1394/06/18 00:19
امشب به یادت پرسه خواهم زد غریبانه در کوچه های ذهنم-اکنون بی تو ویرانه- پشت کدامین در، کسی جز تو تواند بود؟ ای تو طنین هر صدا و روح هر خانه! اینک صعودم تا به اوج عشق ورزیدن با هر صعود جاودان پیوند پیمانه امشب به یادت مست مستم تا بترکانم بغض تمام روزهای هوشیارانه بین تو و من این همه دیوار و من با تو؛ کز جان گره خورده...
-
زیبایی تو
1394/06/17 16:31
خواهم آمد به در خانه زیبایی تو تا بکوبم دردیدار تماشایی تو عطشم داند وعشقم که چه ها خواهم کرد چون درایم بسرا پرده زیبایی تو شاید این گرسنه از ذوق بمیرد اری برسر سفره رنگین پذیرایی تو چون نسیم نفس سبز ترینم بوزد گل من سرخ ترین باد شکوفایی تو آی دردست تو از خویش برون خواهم رفت باغ در باغ به گل گشت شناسایی تو ای توان می...
-
بی فایده
1394/06/17 16:31
شاخه را محکم گرفتن این زمان بیفایده است برگ میریزد، ستیزش با خزان بیفایده است باز میپرسی چه شد که عاشق جبرت شدم در دل طوفان که باشی بادبان بیفایده است بال وقتی بشکند از کوچ هم باید گذشت دست و پا وقتی نباشد نردبان بیفایده است تا تو بوی زلفها را میفرستی با نسیم ... سعی من در سربهزیری بیگمان بیفایده است تیر از...
-
عشق خیالی
1394/06/17 16:30
ذهن را درگیر با عشقی "خیالی" کرد و رفت جمله های واضح دل را سوالی کرد و رفت من در این زندان تن حس رهایی داشتم فرصت آزادیم را او "محالی" کرد و رفت چون رمیدنهای آهو ، ناز کردنهای او دشت چشمان مرا حالی به حالی کرد و رفت کهنه ای بودم برای اشکهای این و آن هر کسی ما را به نوعی دستمالی کرد و رفت ! ابر هم...
-
امشب
1394/06/17 16:29
شکستم توبه ام ساقی، تو هم بشکن سر خم را بزن سنگی بجام می که بشکن بشکن است امشب شکستم توبه را از بس شکن در زلف او دیدم دل زاهد شکست از من که بشکن بشکن است امشب قدح بشکست و دل بشکست و جام باده هم بشکست خدایا در سرای ما چه بشکن بشکن است امشب رفیقان خمره بشکستند و ماهم توبه بشکستیم تو هم اهل دلی بشکن که بشکن بشکن است امشب...
-
کجائی ساقی
1394/06/17 16:28
خنده از میـکده بگـریخت ، کجــائی ساقی؟ بر سـر میـکده غــم ریخت ،کجـائی ساقی؟ آن شب مسـت که من بودم و، پیمـانه و تو رفت و با زَهــرِ غم آمیـخت ،کجـائی ساقی؟ خانه ای کز گل مهتــاب ،عطـش می نوشید ... بر سرم بی تو فـرو ریخــت، کجائی ساقی؟ سیــنه ام چاک شد و، شبنم چشمم خشکید بسکه شب فتنه برانگیـخت ، کجائی ساقی؟ آن سر زلف...
-
شمع تنهایی من
1394/06/17 16:28
شمع تنهایی من پروانه می خواهی چه کار شعر دیگر از من دیوانه می خواهی چه کار تاجر چشمان تو صد سفته دارد دست تو از خریدار دلت بیعانه می خواهی چه کار هر چه میخواهد دلت بر آشناهایت بگو گر شدم بیگانه ات بیگانه می خواهی چه کار یک نشان از عاشقی موی پریشان داشتن تازگی از دلبرانت شانه می خواهی چه کار چون سهام عشق تو هر شب گران...
-
میدانی چرا
1394/06/17 16:27
یاد تو زیباست،میدانم که میدانی چرا دیدنت رویاست،میدانم که میدانی چرا گفتی: از یادم ببر،اما ز خاطر بردنت سخت و جانفرساست،میدانم که میدانی چرا هرکجا سرمیکشم،در خانه ی قلبم،هنوز نقش تو پیداست،میدانم که میدانی چرا هرکجا باشی تو،ای زیباترین تندیس عشق روح من آنجاست،میدانم که میدانی چرا تا ابد میخواهمت،با آنکه میدانم که این...
-
بدم آمد
1394/06/17 16:27
بعد از تو از هر قطره باران بدم آمد از جاده های ابریِ گرگان بدم آمد گفتم که پا خوردی و زیبایی ! ولی ... بانو ! بعد از تو من از قالی کرمان بدم آمد چشمان تو هم رنگِ جنگل های انبوهند بعد از تو از سرسبزیِ گیلان بدم آمد بعد از تو از هر کس که می خندید ، رنجیدم از پسته خندان رفسنجان بدم آمد تو خاطرات زیرِ باران با خودت داری...
-
بی تو مهتاب
1394/06/17 14:57
«بی تو مهتاب شبی» را همگان میدانند همگان شعر دو چشمان تو را میخوانند تو که از کوچهٔ غمگین دلم میگذری تو که از راز دلم با خبری تو چرا رسم وفایت گم شد؟ برق چشمان سیاهت گم شد؟ با توام ای مه مهتاب شبان با توام زلف پریشان جهان بی تو صد خاطره ام گریان است بی تو اشکم نفسم باران است بی تو دیگر نفسم بند آمد قافیه یک دل خوش چند...
-
با تو ام
1394/06/17 14:56
نوستالژی ، قیافهی بیمار با تواَم آیینهی نشسته به دیوار با تواَم نوستالژی ستارهی چسبیده بر زمین میل شدید مرگ،پس از چای دارچین اِی آسمان گمشده بر سقف پایتخت نوستالژی پرندهی افتاده از درخت آن روزها بهانهی باران که داشتم یک تکه ابر زیر سرم میگذاشتم دور از تو آن جهان موازی رصد نشد دیگر قطاری از وسط کوچه رد نشد بعد از...
-
حرفش را نزن
1394/06/17 14:55
رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن انتهای یک پریشانیست حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو راهمان با اینکه طولانیست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن عهد کردی با نگاه خسته ای محرم شوی گر نگاه خسته ی ما نیست حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی این شکستن...
-
یادش بخیر
1394/06/17 14:54
کوچه های خاکی و بی قیر و شن یادش بخیر خانه های کاهگلی ، بی پارتیشن یادش بخیر حوض آبی ، رقص ماهی ، تخت چوبی در حیاط تکیه گاه خان بابا ، بالشت پر ، یادش بخیر بیل و باغچه ، آب و آبپاش ، بوی نم با عطر خاک صد گل و گلدان به روی پله ها یادش بخیر روی نرده ، پیچ و تاب نسترن های سپید آن قناری های خوشخوان در قفس یادش بخیر نان...
-
گلپرهای ناآرام
1394/06/17 14:53
مثل گلپرهای نا آرام ِمریم دیده ای؟ شب به روی شیشه های پنجره نم دیده ای؟ تا بحال از خود نپرسیدی چرا باران َتر است؟ چشم هایت را درون چشم شبنم دیده ای؟ من نباشم گفته بودی سرد و سنگین میشود فاصله در فاصله در فاصله غم دیده ای؟ گاه گاهی مرز یک عشق ست گاهی یک هوس اینچنین پیدا و پنهان ِ مسلم دیده ای؟ هی گره میبندی و وا میشود...
-
خوشا آنان که
1394/06/17 14:52
خوشا آنان که که اصلاً نت ندارند خبر از گوشی و تبلت ندارند ندانند هیچ، وای فای چیست اصلاً فرند و پست و اینترنت ندارند ز لاین و وایبر و بی تالک و واتس آپ جدا هستند و با کس چت ندارند بجز اِس اِم اسِ 16 ریالی نه لایک و نه بلاک و اَد ندارند دلم خون فضاهای مجازی ست خوشا آنانکه اصلاً خط ندارند!
-
بدمن به خلق گوید
1394/06/17 14:50
هرکس بد من به خلق گوید! خب گفته که گفته، نوش جانم شاید که بدی بدیده در من من خوب و بد خودم ندانم هر کس بد من به خلق گوید گر حق بُوَد آن جدل ندارد ور حق نبود چه باک باشد؟! زیرا به گناه خود فزاید هرکس بد من به خلق گوید حرف و سخنش بود برم باد بگذار که با همین سخنها دلخوش بود و همیشه دلشاد هرکس بد من به خلق گوید هرگز نکنم...
-
ترکم نکن
1394/06/17 14:49
لحظه ای ترکم نکن محبوب زیبا روی من حرف هایی با تو دارم ای غزل بانوی من ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺁﻫـﯽ ﺯ ﺗﻨﻬﺎﯾﯽ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻡ ﮐﻪ ﺩﻭﺵ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺁﺗﺶ ﮔﺮﻓﺖ ﺍﺯ ﻫﺎﯼِ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻫﻮﯼ ﻣﻦ لحظه ای گر با تو باشم بوی گل گیرد تنم کی خیالت را فرستی در شبی پهلوی من من که باشم تا بیایم لحظه ای در خاطرت لطفها داری به من ای غنچه ی خوشبوی من نوجوانی رفت و آثار کهنسالی...
-
مات چشمان توام
1394/06/17 14:46
،مات چشمان توأم، اما دلم درگیر نیست از تو ای یوسف دلم سیر است و چشمم سیر نیست... این شکاف پشت پیراهن شهادت می دهد هیچ کس در ماجرای عشق بی تقصیر نیست... از تو پرسیدم برایت کیستم؟ گفتی: رفیق! آنچه در تعریف ما گفتی کم از تحقیر نیست... هر زمانی روبروی آینه رفتی، بدان در پریشان بودنت این «آه» بی تاثیر نیست... قلب من! با یک...
-
حد پروازم
1394/06/17 14:44
حدّ پروازم نگاه توست بالم را نگیر سهمم از شادی تویی با اخم حالم را نگیر راه سخت و سبز بودن با تو را آسان نکن جادههای پیچ در پیچ شمالم را نگیر کیستی؟ پاسخ نمیخواهم بگویی هیچوقت لذّت درگیری حل سؤالم را نگیر من نشانی دارم از داغ تو روی سینهام خواستی دورم کن از پیشت، مدالم را نگیر خاطرت آسوده با ببر نگاهم...
-
بس است
1394/06/16 15:30
گاهی همین که دل به کسی بستهای، بس است بغضت ترکترک شد و نشکستهای، بس است گاهی فقط همین که به امّیدِ دیگری از خود غریبهتر شدی و خستهای، بس است اهل زمین همیشه زمینگیر میشوند یک بال اگر از این قفست رَستهای، بس است در مرزِ عشق و وصل، تو ابنالسّلام باش با اینهمه تضاد، چو پیوستهای، بس است! این دور، دورِ حدّاقلهای...
-
راضی
1394/06/16 15:19
عاقبت قلب تو را با شعر راضی می کنم با ردیف و قافیه دیوانه بازی می کنم می روم در مجلس مشروطه ساکن می شوم یک سخنرانی علیه حزب نازی می کنم انقلابی می کنم سبز و سپید و سرخ و زرد قلب خود را با تو تقسیم اراضی می کنم کودتای مخملی در چشم مهرویان رواست! حصر می سازم تو را، پرونده سازی می کنم کاش می شد صورت ماه تو گلباران کنم تا...
-
وصف تو
1394/06/16 15:14
دو سه خط وصف تو گفتن ، چه گناهی دارد ؟ در خیالات تو خفتن ، چه گناهی دارد؟ یک بغل ، خواب خوش و ناز در آغوش غزل با تو گفتن وَ شنفتن ، چه گناهی دارد؟ مگر این نیست که من عاشق و همراه توام؟ هِی نگو وای تو و من ، چه گناهی دارد زندگی قبل تو بگذشت و عزیزم با تو باز هم صرف گذشتن ، چه گناهی دارد؟ از چه رو طعنه به چشمانِ خمارم...
-
رقیه (س)
1394/06/16 15:05
مناظره ی دختر یزید(لع)با حضرت رقیه (س) حتما تا آخر بخونید جان خودتون بخونید قشنگه ـــــــــــــــــــــ قلم زن بنام رقیه قـلم بود نام او هر زمان محترم که افراشته در دل ما عَلم بنـازم زده مکتبی در دمشق که بر عالمی میدهد درس عشق ___________ روایت شده تا که دخت یزیـد به ویرانسرا آن دمی که رسید بسان پدر بوده فکرش پلیـد ز...
-
تنهای تنها
1394/06/16 15:01
دلم تنــهای تنها می شود ، ... وقتی نمی آیــی نگاهم غرق رویــا می شود ... وقتی نمی آیــی همیشه با خودم این جمله را بسیار می گویــم : که دنیا بی تو دنیا می شود ؟ ... وقتی نمی آیی ؟ کنارت زهر ، ... شکر می شود ، ... اندوه می میرد سرم ، سرگرم غم ها می شود ... وقتی نمی آیی گلویم بغض می گیرد ! ... دلم دزدانه می گریــد درونم...
-
چشم تو
1394/06/16 14:51
مى شود باز به چشم تو سرایت بکنم؟ مى گذارى که من اینگونه عبادت بکنم؟ یک نگاه از همه ی چشم تو سهمم بشود حاضرم تا همه ی عمر قناعت بکنم تو همیشه به خداحافظی عادت داری نکند واهمه داری به تو عادت بکنم چه شده؟ باز تو از دست خودت دلگیری! بگذارید من این بار وساطت بکنم به خدا من همه ى دار و ندارم شعر است بپذیر این غزلم را که به...
-
ای کاش
1394/06/16 14:49
حای کاش نفسم بودی ... حتی نفس آخر ای کاش که عشقت بود تنها هوسی در سر ای کاش که قلب تو از جنس دلم می شد یا ذره ای در قلبم از عشق تو کم می شد من اون بغضم که پیش غم سر تعظیم نمی یارم من اون ابرم که بر هیچکس به جز محرم نمی بارم من اون رازم که با هرکس سر صحبت نمی شینم من اون دردم که غیر از تو کسی هم درد نمی بینم اگر خاموش...
-
گله کردم
1394/06/16 14:48
ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﺧﻤﺎﺭﺕ ﺑﻪ ﺧﺪﺍﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻋﺸﻮﻩ ﻭ ﺁﻥ ﻭﻧﺎﺯ ﻭ ﺍﺩﺍﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﮔﻔﺘﻢ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺁﻥ ﻟﺐ ﻟﻌﻠﺶ ﺷﮑﺮﯾﻦ ﺷﺪ ﺍﺯ ﻧﻐﻤﻪ ﻭ ﺁﻫﻨﮓ ﺻﺪﺍﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺮﺍﺑﺎﺕ ﻭ ﺩﻭ ﺻﺪ ﺑﺎﺭ ﺑﮕﻔﺘﻢ ﺍﺯ ﺑﺎﺩﻩ ﮔﺬﺷﺘﻢ، ﺯ ﺧﻄﺎﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﯾﺪﻡ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺁﻥ ﺑﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺍﻏﯿﺎﺭ ﺑﻨﻮﺷﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺯ ﺁﻥ ﺟﺎﻡ ﺷﻔﺎﯾﺖ ﮔﻠﻪ ﮐﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﻣﯿﮑﺪﻩ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﻪ ﺳﺮﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﻧﺒﺎﺷﯽ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﻮﯼ ﻭ ﺳﺮﺍﯾﺖ...
-
حرف بسیار است
1394/06/16 14:47
حرف بسیار است اما اهل گفتن نیستم! با دلم درگیرم... آری! با تو دشمن نیستم! ساده میگویم... تو را اینروزها گم کردهام! چند روزی میشود در قید بودن نیستم! این که از او مینویسم در غزلهایم تویی! آن که از او مینویسی همچنان من نیستم! روح بیآلایشم را چشمهایت حس نکرد! هیچگاه این را نفهمیدی فقط تن نیستم! حرفهایم را...
-
زیر باران
1394/06/16 14:45
زیر باران شده ام خیس بگو صبر کنم یا بروم؟ سایهء چتر سرم نیست بگو صبر کنم یا بروم؟ سینه ام میتپد از وحشت دیر آمدنت من مجال دگرم نیست بگو صبر کنم یابروم؟ خانهء بعدی من گر تو نیایی این بار زیر،درسینهءسنگیست بگو صبر کنم یابروم؟ چشم در راه تو خشکیدو نمی آیی تو شده این باور تندیس بگو صبر کنم یا بروم؟ غرقه در حسرت دیدار...
-
بی خیال
1394/06/16 14:44
دیر شد باید بخوابی نازنینم شب به خیر با وفای ساده ی خلوت گزینم شب بخیر خسته ای ای مهربانم چشمهایت را ببند این چنین خصمانه منشین در کمینم شب بخیر غصه فردا و فرداهای دیگر را مخور ای غریبْ افتاده ی تنهانشینم شب بخیر در شب یلدای چشمانت چه آتشها به پاست ای نگاهت تکیه گاه آتشینم شب بخیر اشک های بی کسی را از دو چشمت پاک کن...
-
بی وفایی
1394/06/16 14:42
بی وفـــایی مکــــــن ای نگــارم دل کــه بردی زکــــف بیقــــــرارم بی رخت شام من کی سحر شد در بدر گشـــتم حـالــــم بـدتر شـد دلبـــرم کــــی ز حالــــم خبـر شـد غـمـــــم همـــراه و همــسفر شــد
-
چشم سیاهت
1394/06/16 02:19
شب ِ دو چشم سیاهت همیشه مهتابیست دلت سپید ، ولی نه ، گمان کنم آبیست تمام ذهن من از این سوال پُر شده است به چشمهای تو یک می دهد خدا یا بیست؟ تملق است؟ نه... تشبیه؟ نه ... مبالغه؟ نه قمر تویی به خدا قرص ماه، قلابیست و طرح ِ سخت ِ نگاهت دلیل عریانی برای پیکر دیوارهای بی قابیست همیشه سهم تو از من چه بود؟ مشتی شعر و سهم...