-
ممنونم
1394/06/19 21:35
من از خدا که تو را آفرید، ممنونم از آنکه روح به جسمت دمید، ممنونم از آنکه مثل بت کوچکی تراشت داد از آنکه طرح تنت را کشید ممنونم تو راه میروی اندام شهر می لرزد من از تمام درختان بید ممنونم در این غروب، در این روزهای تنهایی از اینکه عشق به دادم رسید، ممنونم من از کسی که عزیز مرا به چاه انداخت و آنکه آمد و او را خرید،...
-
منپر از دردم
1394/06/19 21:33
من پر از دردم بیا ،یک ذره دلداری بده فصل پایانی به این دوری اجباری بده لحظه های من اسیر غم شده یک دم بیا رنگ و بویی تازه به ساعات تکراری بده بیت بیت شعرهایم را نگاهت آفرید با نگاهی شاعرم کن باز هم یاری بده بی تو هردم اشک بر چشمان من مهمان شود باز آ ،من را نجات از این همه زاری بده خسته ام از فاصله،دیگر زپا افتاده ام...
-
قصه هستی
1394/06/19 21:26
قصه ی هستی ما قصه ی آن شاخه گلی ست که سراغ چمن از باد خزان می گیرد زندگی می کند اما ... وسط بیم و امید یا که می میرد و یا باز ... توان می گیرد مثل یک برگ ، که در شعله می افتد ، ... هر دم ، نام معشوق ... مرا شعله ، چنان می گیرد چون که دستان من از دامن او کوتاه است این عجب نیست ، ... که راه دگران می گیرد مرگ ! ... ای...
-
خالی
1394/06/19 21:25
ﺷﻬﺮ ﺧﺎﻟﯽ ﺟﺎﺩﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻮﭼﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺟﺎﻡ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﻔﺮﻩ ﺧﺎﻟﯽ ﺳﺎﻏﺮ ﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﮐﻮﭺ ﮐﺮﺩﻥ ﺩﺳﺘﻪ ﺩﺳﺘﻪ ﺁﺷﻨﺎﯾﺎﻥ ﻋﻨﺪﻟﻴﺒﺎﻥ ﺑﺎﻍ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎﻏﭽﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺎﺧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻻﻧﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﻭﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﯾﺎﺭ ﺍﺯ ﯾﺎﺭ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻏﻨﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﺗﺸﻨﻪ ﺍﺯ ﮔﻠﺰﺍﺭ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﺍﺯ ﺁﻭﺍﺯﻩ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﭘﻨﺠﻪ ﯼ ﺧﻨﯿﺎ ﮔﺮﺍﻥ ﺍﺯ ﺗﺎﺭ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﺷﻪ ﺳﻮﺍﺭ ﺍﺯ ﺟﺎﺩﻩ ﻫﻤﻮﺍﺭ ﻣﯽ ﺗﺮﺳﺪ ﺍﯾﻦ ﻃﺒﯿﺐ ﺍﺯ...
-
چشم شهلایت
1394/06/19 21:24
چشم شهلایت بنازم دلبریها می کنی تا تو می خندی خودت را در دلم جا می کنی دل نمی بندی ولی دل را چه آسان می بری این ربایشها تو با چشم فریبا می کنی با نگاه و خنده هایت عشوه بازی می کنی خود تو می دانی فدایت آنچه با ما می کنی؟ مست رویایم از این دنیا جنونم می برد قصه ی مجنون و لیلی را تو معنا می کنی هر چه زیبا بود و هر چیزی...
-
رسوا شد دلم
1394/06/19 21:23
دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم دیدی که من با این دل، بی آرزو عاشق شدم با آن همه آزادگی،بر زلف او عاشق شدم ای وای اگر صیاد من غافل شود از یاد من قدرم نداند فریاد اگر ،از کوی خود وز رشته ی گیسوی خود بازم رهاند دیدی که رسوا شد دلم غرق تمنا شد دلم در پیش بی دردان چرا؟فریاد بی حاصل کنم گر شکوه ای دارم زدل،با یار صاحب...
-
طالب
1394/06/19 21:22
شده طالب بشوی بوسه ولی او ندهد؟ شده صد بار تو خواهش بکنی، رو ندهد؟ شده شهدی بچکد از دو لبانِ عسلش عسلت جام می از آن لب کندو ندهد شده دستان تو لبریزِ نوازش بشود؟ حسّ ِ تو پس بزند، دست تو گیسو ندهد! شده جسمت همه در خواستنش تب بکند؟ برود سویِ دگر، عطر تنش بو ندهد! شده در عمق دو چشمانِ دلارامِ خودت همه، احساس شوی، چشمِ...
-
سکوت خاطرم
1394/06/19 21:22
تودر سکوت خاطرم.حضوریک ترانه ای و در کنار باورم . یقین یک بهانه ای درون خلوت دلم که می تپد بیاد تو بیا و روشنی بده.که تک چراغ خانه ای بیا و باده ام بده . ز لعل لب پیاله ای که مستیم زمی نبودتوخود می زمانه ای بباغ خشک ارزو که می وزد خزان عمر امید رفته از برم .برای من جوانه ای
-
چشمت
1394/06/19 21:19
نگاهی می وزد در بام چشمت درون بیتاب و خیس است جام چشمت هوایی سرد و ابری در غروبش بلوری اطلسی شد نام چشمت منم آن چشم به راهت ، منتظر تو سرابی یار من هم کام چشمت نگاهی در پی یک فرصت ، آنی کمین است و شکارش دام چشمت شدم من در طوافت رتبه ، نامی به قصد و قبله در احرام چشمت دلم می سوزد از چشم انتظاری سفر بی ادعا شد رام چشمت...
-
ولی این بار نه
1394/06/19 21:19
گفته بودم بی تو می میرم ، ولی این بار نه گفته بودی عاشقم هستی ، ولی انگار نه هرچه گویی دوستت دارم ، به جز تکرار نیست خو نمی گیرم به این ، تکرارِ طوطی وار نه تا که پا بندت شوم از خویش می رانی مـــرا دوست دارم همدمت باشم ، ولی ســــربار نه دل فروشی می کنی ، گویا گمان کردی که باز با غرورم می خرم آن را ، در این بازار نه...
-
بزن دنیا
1394/06/19 21:18
بزن دنیا بزن رسمت چنین است..... سزای دل به تو دادن همین است.... بزن که شاخ و برگم زرد زرد است.... خزان من، بهار من، تگرگ است.... بزن بر جسم من زیرا حقیر است.... بزن نامرد، این حکم زمین است... بزن تا مست از این باده هستم.... بزن تا پیک آخر من نشستم.... بزن شاید که فردا شاد باشم جدا از تو اسیر خاک باشم
-
شاعر چشمت
1394/06/19 21:16
ﺷﺎﻋﺮ ﭼﺸﻤﺖ ﺷﻮﻡ ﯾﺎ ﺷﺎﻋﺮ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺖ ﺍﯼ ﻓﺪﺍﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺩﺭ ﻣﺎﻩ ﺷﺎﯾﺪ ﺩﯾﺪﻧﺖ ﭼﺸﻢ ﺗﻮ ﮐﻨﺪﻭﯼ ﺻﺪﻫﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﻭﺍﺭ ﻣﻦ ﻭﻟﯽ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺍﻡ ، ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﯼ ﻧﻮﺷﯿﺪﻧﺖ ﺩﺭ ﺩﻭ ﭼﺎﻝ ﮔﻮﻧﻪ ﺍﺕ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﻦ ﺟﺎ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ ﻋﺎﺷﻖ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﯾﺸﻢ ﻟﺤﻈﻪ ﯼ ﺧﻨﺪﯾﺪﻧﺖ ﮔﺮﭼﻪ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺮ ﺯ ﻣﺎﻫﯽ ، ﺁﻣﺪﯼ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺗﺎ ﻧﯿﻔﺘﺪ ﭼﺸﻢ ﻧﺎﻣﺤﺮﻡ ﺑﻪ ﺷﺐ ﺗﺎﺑﯿﺪﻧﺖ ﮔﻞ ﺷﺪﯼ ، ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺯﯾﺒﺎ ﺗﺎ ﮐﻪ ﯾﺎﺩﺕ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ ﺗﺮﺳﻢ ﺍﯼ...
-
دلتنگم
1394/06/19 12:53
خاک بر سر تمام این کلمات اگر تو از میان تمامشان نفهمی من دلتنگم!! لال شود خیالی که دم به دم مرا بی خیال تو نمی کند! از شماره بی افتد تمام نفس هایی که در هوای تو دم و بازدم می شود! بی رحم شده ام می بینی؟ اما شک ندارم به پای بی رحمی نبودنت نمی رسد!
-
خدا گفت
1394/06/19 12:52
خدا گفت: زمین سرد است چه کسی میتواند زمین را گرم کند؟ زن گفت: من میتوانم، خدا شعله به او داد زن شعله را در قلبش گذاشت، قلبش آتش گرفت خداوند لبخند زد، زن پر از نور شد، زن زیبا شد خدا گفت: زن شعله را خرج کن زن عاشق شد، زن مادر شد، زن مهر شد، زن ماه شد.... در تمام این سالها خدا سوختن زن را تماشا کرد خدا گفت: اگر زن نبود...
-
حظ می کنم
1394/06/19 12:50
آنقدر حظ می کنم «بانو» صدایم می کنی یا که خاتون تمام قصه هایم می کنی دست در گیسوی من با شیطنت های لبت قند را، هم صحبتِ فنجان چایم می کنی هر زمستان وقتی از سرما تنم یخ می زند با تن مردانۀ خود آشنایم می کنی تو همان غارتگر معروف آتش پاره ای بر دلم آتش زدی، حالا رهایم می کنی؟ من دلم طاقت ندارد، قصه را پایان بده بی وفا!...
-
می فهمی
1394/06/19 12:48
خسته ام از تو و از مکر و ریا می فهمی..؟ بی وفا بودنت و ژستِ وفا می فهمی..؟ خسته ام خسته تر از کودک کبریت فروش زیر باران و ... کسی گفته گدا می فهمی..؟ مثل مردی که از او مانده فقط یک پسر و شده آلوده ی تزریق دوا می فهمی..؟ شده ام شاعر بی حوصله.. با یاد کسی مانده در پیچ و خم قافیه ها..می فهمی..؟ حال من با تو..؟.. نه اصلا...
-
کوچه مهتاب
1394/06/19 12:30
شاعر از کوچه مهتاب گذشت¡ لیک شعری نسرود نه که معشوق نبود، نه که سرگشته نداشت، سالها بود دگر کوچه مهتاب خیابان شده بود
-
حسادت میکنم
1394/06/19 12:28
من حسادت می کنم حتی به تنها بودنت من به فرد رو به رویی، لحظه ی خندیدنت من به بارانی که با لذت نگاهش می کنی یا نسیمی که رها می چرخد اطراف تنت ... من حسادت می کنم حتی به دست گرم آن، شال خوشرنگی که می پیچد به دور گردنت وقتی انگشتان تو در گیسوانت می دود من به رد مانده از اینجور سامان دادنت ... اینکه چیزی نیست ،گاهی دل...
-
ببوسمت
1394/06/19 12:27
باید که تا سحر بگذاری ببوسمت از پای تا به سر بگذاری ببوسمت از پا به سر اگر که نشد، باز قانعم که تا سر کمر بگذاری ببوسمت یک امشبی که من شده ام میهمان تو حق است هر قدر بگذاری ببوسمت سرخ از شراب کن رخ خود را که واجب است با روی شعله ور بگذاری ببوسمت چون مادری که کودک گمگشته اش... و نه باید از آن بَتَر بگذاری ببوسمت من...
-
الکی
1394/06/19 12:27
شده ایم عاشق و دیوانه و شیدا الکی من شدم وامق و او هم شده عذرا الکی ساختیم خانه ای از مهر و محبت، مثل من شدم آدم و او حضرت حوا الکی گفت دیروز که امروز برآرد کامم می دهد بار دگر وعده فردا الکی من زرنگم به گمان همه کس ، اما او تشنه لب می بردم تا لب دریا الکی او ریا کرد و من از لفظ حقیقت گفتم من شدم ابله و او عاقل و دانا...
-
ساده نیست
1394/06/19 12:25
سالها بازیچه تقدیر بودن ساده نیست مثل یک دیوانه در زنجیر بودن ساده نیست زندگی در برکه شاید سرنوشت ماهی است عاشق قلاب ماهیگیر بودن ساده نیست در مرور جمله "خود کرده را تدبیر نیست" در ته دل از خدا دلگیر بودن ساده نیست عشق مثل اتفاقی ساده می افتد ولی بعد از آن با درد و غم درگیر بودن ساده نیست ساده یک شب چشم...
-
دلتنگی خدا
1394/06/19 12:24
پس خدا دلتنگی اش گل کرد آدم آفرید مثل من بسیار اما مثل تو کم آفرید دست کم از من هزاران شاعر چشمان تو دست بالا از تو یک تن در دو عالم آفرید ریخت در پیمانه ام روز ازل از هرچه داشت دید مقداری سرش خالیست ، پس غم آفرید زشت و زیبا ، تلخ و شیرین ، تار و روشن ، خوب و بد خواست ما سرگرم هم باشیم درهم آفرید من بد و زشتم تو اما...
-
نشناختی
1394/06/19 12:19
از کنارم رد شدی بیاعتنا... نشناختی؟ چشم در چشمم شدی اما مرا... نشناختی؟ در تمام خاله بازیهای عهد کودکی... همسرت بودم همیشه بیوفا... نشناختی؟ لیله باز کوچهی مجنونصفتها فکر کن... جنب مسجد خانهی آجرنما... نشناختی؟ دختر همسایه یاد جرزنیهایت بهخیر... این منم تکتاز گرگم برهوا... نشناختی؟ اسم من آقاست اما...
-
دستش نگیرم
1394/06/19 12:17
به تیغم گر کشد دستش نگیرم وگر تیرم زند منت پذیرم کمان ابرویت را گو بزن تیر که پیش دست و بازویت بمیرم غم گیتی گر از پایم درآرد بجز ساغر که باشد دستگیرم برآی ای آفتاب صبح امید که در دست شب هجران اسیرم به فریادم رس ای پیر خرابات به یک جرعه جوانم کن که پیرم به گیسوی تو خوردم دوش سوگند که من از پای تو سر بر نگیرم بسوز این...
-
مه رویان
1394/06/19 12:16
دلم جز مهر مه رویان طریقی بر نمی گیرد ز هر در می دهم پندش ولیکن در نمی گیرد خدا را ای نصیحتگو حدیث ساغر و می گو که نقشی در خیال ما از این خوشتر نمی گیرد بیا ای ساقی گلرخ بیاور باده رنگین که فکری در درون ما از این بهتر نمی گیرد صراحی می کشم پنهان و مردم دفتر انگارند عجب گر آتش این زرق در دفتر نمی گیرد من این دلق مرقع...
-
رخنه
1394/06/19 12:12
به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم الا ای همنشین دل که یارانت برفت از یاد مرا روزی مباد آن دم که بی یاد تو بنشینم جهان پیر است و بی بنیاد از این فرهادکش فریاد که کرد افسون و نیرنگش ملول از جان شیرینم ز تاب آتش دوری شدم غرق عرق چون گل بیار ای باد شبگیری نسیمی زان عرق چینم جهان...
-
ای رفیق
1394/06/19 11:44
حال ما با دود و الکل جا نمیاید رفیق.... زندگی کردن به عاشق ها نمیاید رفیق... روحمان آبستن یک قرن تنها بودن است.... طفل حسرت نوش ما دنیا نمیاید رفیق.... دست هایت را خودت"ها"کن اگر یخ کرده اند... از لب معشوقه هامان "ها"نمیاید رفیق... هضم دلتنگی برای موج آسان نیست... آب دریا بی سبب بالا نمیاید رفیق......
-
آشفته
1394/06/18 18:18
دلم آشفته ی آن مایه ی ناز است هنوز مرغ پر سوخته در پنجه ی باز است هنوز جان به لب آمد و لب بر لب جانان نرسید دل به جان آمد و او بر سر ناز است هنوز گر چه بیگانه زخود گشتم و دیوانه ز عشق یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز خاک گردیدم و بر آتش من آب نزد غافل از حسرت ارباب نیاز است هنوز گر چه هر لحظه مدد می دهدم چشم پر آب...
-
واگن بی تو
1394/06/18 18:16
من در این واگنِ بی تو به کجا در سفرم باورت می شود از مقصد خود بی خبرم شیشه ی سرد قطار از دو طرف خیس شده ست نم نم بارش باران و دوتا چشم ترم قرص سردرد و مسکن اثرش رفته و من شده ام یک منِ بی تو که پر از دردسرم لعنتی بی تو چرا عقربه ها کند شدند نکند باخبر است عقربه هم منتظرم تَق تَق ریل قطار و من بی حوصله که خسته ی خسته...
-
مرده است
1394/06/18 18:14
سایه ات بالا بلندم در حضورم مرده است... از تو یک دنیا حرف در سطورم مرده است... سوختن رسم قشنگی بود،یادش به خیر... قصه آتش و هیزم در تنورم مرده است... چشمهایم مال آدمهاست ، آدمهای خوب... گرچه خوبی پشت چشمان صبورم مرده است... با خاطرات تلخ تو دق می کند دل، ببین... خورشید در آسمان بی نورم مرده است... آن قدر خسته ام که...
-
چهارشنبه
1394/06/18 18:13
چهارشنبه است،بوی غزل می دهد تنت بوی گلاب،بوی عسل می دهد تنت در انحنای عصر غریبانه ای چنین انگار باز طعم بغل می دهد تنت آهسته تر قدم بزن از روی شعرهام روی زمین بکر، گسل می دهد تنت ـ حیّ علی ببوسمت عالیجناب شعر! ـ حیّ بخیر خیر عمل می دهد تنت عاشق ترین دقایق چهارشنبه ی منی وقتی مجال بحث و جدل می دهد تنت من هم به رقص آمده...
-
از من بریدی
1394/06/18 18:12
ﺷﻌﺮﯼ ﮐﻪ ﺟﻮﺷﯿﺪ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﺍﯾﻨﺒﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺩﻟﯽ ﺗﺒﺪﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ، ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺍﺯ ﻣﻦ ﺑﺮﯾﺪﯼ ﺑﯽ ﺳﺒﺐ ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻟﻢ ﭘﺎﯾﻨﺪﻩ ﺑﺎﺷﯽ ﺳﻬﻢ ﺍﯾﻦ ﺍﯾﺜﺎﺭ ، ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ ﺑﺮﻭ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ، ﺗﻨﻬﺎ ﺭﻫﺎﯾﻢ ﮐﻦ ﻭﻟﯽ.. ﻗﻠﺒﯽ ﮐﻪ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﭘﺸﺖ ﺍﯾﻦ ، ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻣﻦ ﺩﮔﺮ ، ﺟﺰ ﯾﮏ ﺭﻣﻖ ﺟﺎﻥ ﺩﺭ ﺑﺪﻥ ﺣﺘﯽ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻧﺪﮎ ﺭﻣﻖ ، ﺻﺪﺑﺎﺭ ﺑﺎﺷﺪ ﻣﺎﻝ ﺗﻮ ﺟﺰ...
-
بگو به من
1394/06/18 18:01
ﺣﺎﻻ ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﻣﻦ ﺑﻪ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﯽ ﺑﺒوسمت..؟ ﺳﺒﮏ ِ ﺭآﻝ ﯾﺎ ﺳﻮﺭآﻟﯽ ﺑﺒﻮﺳﻤﺖ ..؟ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﯿﺎﻝِ ﺑﻮﺳﻪ ﻫﻮﺍﯾﯿﻢ می کند ..! ﻣﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺍﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﭼﻪ ﺧﯿﺎﻟﯽ ﺑﺒﻮﺳﻤﺖ .. ؟! ﻟﺐ ﻫﺎﯼِ ﺗﻮ ﻣﺼﺎﺩﻑ ِ ﺧﺮﻣﺎ ، ﺟﻨﻮﺑﯽ ﺍﻧﺪ .. ﭼﻪ ﻣﺤﺸﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﺍﮔﺮ ﮐﻪ ﺷﻤﺎﻟﯽ ﺑﺒﻮﺳﻤﺖ .. !! ﺩﺭ ﻧﺒﺶ ِ ﮐﻮﭼﻪ ، ﯾﺎ ﺗَﻪِ ﺑﻦ ﺑﺴﺖ ، ﯾﺎ ﮐﺠﺎ ..؟ ﻟﻄﻔﺎً ﺑﮕﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭼﻪ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺑﺒﻮﺳﻤﺖ ..؟ ﺑﺎﯾﺪ ﺣﻮﺍﺱ ِ ﺍﯾﻦ ﺩﻝِ...
-
آآآی می چسبد
1394/06/18 18:00
تو باشی و کمی هم بوسه بازی، آآآی می چسبد ...! هوای غربت و مهمان نوازی، آآآی می چسبد ...! مونالیزای لبخندت خرابم میکند یارا ...! من و این لذت تصویر سازی، آآآی می چسبد ...! نمازم را نمی خوانم مگر در مسجد چشمت ...! مسلمان بازی و این بی نمازی، آآآی می چسبد ...! چه حالی میکنم در روستای گرم آغوشت ...! بهار و عشق و گرمای...
-
میدان ولیعصر
1394/06/18 17:59
میدان ولیعصروسرضلع شمالی یک کافه ی دنج و شبی آرام و خیالی کوپ شکلاتی و تب عشق من و تو این سردی و گرمی به تناقض شده عالی موسیقی و نورکم و نت های نگاهم این شاعر بیچاره شده حال به حالی آن روز گذشت و تو گذشتی و نماندی افسوس که ناممکن و نایاب و محالی رفتی تو از این خاطره ها دست کشیدی من مانده ام و بی کسی و بی پروبالی هر...
-
بهت خیابان
1394/06/18 17:58
بهت خیابان است وانواع پری ها دلگیرم از حال وهوای دلبری ها این شهر هم جنس غم ما را ندارد اینجا پر است از دیگری از دیگری ها عطر سلامی را که شاعر گفته چندیست نشنیدم از گل های سرخ روسری ها تغییر کرده نوع چاه و گرگ و یوسف حب برادر گونه! بغض خواهری ها چشم زمین بر دست های آسمان نیست قد میکشیم از ریشه ی ناباوری ها قرنی که آهن...
-
گرمی لب های تو
1394/06/18 17:56
یک حدیث دیگری دارد خدا با بوسه ات لالبی الا لبت لابوس الا بوسه ات… گرمی لب های تو ، دائم به دردم می خورد در کنار سردی شبهای دریا بوسه ات… گرمی دستان تو یا باده ی چشمان تو گرچه کار هر دوشان مستی ست اما بوسه ات… این والضالین ترین شعر من مغضوب توست… اهدنا اللبهای تو تا صبح فردا بوسه ات… قل هو الله احد رویت ؛ صمد دستان تو...
-
خود خواهانه
1394/06/18 17:55
تو را تنها برای خود، چه خود خواهانه می خواهم تو را با هرچه غیر از چشمِ خود، بیگانه می خواهم کبوتر می شوم جَلدِ حریم پاک چشمانت و از دست نگاهِ مهربانت، دانه می خواهم دلم می ترسد از غربت، بیا و آشنایم شو من و تو، حوضی و ایوان... هوای خانه می خواهم تصور کن که ما هردو، همان عشاق مشهوریم بگو لیلی...بگویم جان؟... کمی افسانه...
-
بوسه
1394/06/18 17:52
چشمای بسته ی تورو با بوسه بازش میکنم قلب شکسته ی تورو خودم نوازش میکنم نمیذارم تنگ غروب دلت بگیره از کسی تا وقتی من کنارتم به هرچی میخوای میرسی خودم بغل میگیرمت پر میشم از عطر تنت کاشکی تو هم بفهمی که میمیرم از نبودنت خودم بجای تو شبا بهونه هاتو میشمرم جای تو گریه میکنم جای تو غصه میخورم
-
شب های تنهایی
1394/06/18 17:49
من از شب های تنهایی، هزاران داستان دارم درون دل نمی دانی، چه اندوهی نهان دارم چه می پرسی زسوز دل، که چون شمع سحرگاهی زعشق بی سرانجامم، بسی آتش به جان دارم به باد نیستی دادم اگر خاکستر عمرم ولی شادم که عشقت را به سینه جاودان دارم بیا ای آرزوی دل، دمی بشنو نوای دل که این آوای مشتاقی، به یادت هرزمان دارم روم کُنجی به...
-
سفر
1394/06/18 17:48
دارد به سفر می رود امشب چمدانم با خاطره ای تلخ که من خالق آنم در این چمدان پیرهنی هست ، قدیمی باید ببرم از غم غربت بتکانم هی نام تو را، نام تورا ،نام تورا ، باز از دست تو انگار رهایی نتوانم هی نام تو را زمزمه کردم که ... نه .... عمدا هوش از سر این همسفرانم بپرانم تو_مثل_من_از_بیخبری_دربه_دری_نه؟ من مثل تو از دربدری ها...
-
مردد
1394/06/18 17:47
شده عشقت به کسی بیشتر از حد باشد هرچه خوبی بکنی با دل تو بد باشد تو به ایمان برسی اینکه کسی جز او نیست او بعکس تو به هرچیز مردد باشد تو به هر در بزنی تا که به دست آوریش و جوابش به تو یک عمر فقط رد باشد بنشینی دو سه تا شعر بگویی که مگر یکی از این همه شعری ،که بخواهد باشد همه دلداده ترین فرد تو را بشناسند او به دلسنگ...
-
آب و جارو
1394/06/18 17:46
من دو بیتی را به عشقت آب و جارو می کنم فرش احساسم برایت سحر و جادو می کنم آمدم زنجیر عشقت را ببافم مو به مو گردن آویز تنت باشد، حواست را بگو بیت بیت این غزل بر قلب تو آویختم رج به رج شعر و غزل بر زلف تو آویختم آه می دانم که سردت می شود کو پنجره؟ دادخواهی می کنم در دادگاه حنجره از دهانت حرف آمد، پخش شد عطر گلاب آن چنان...
-
روشنایی میدهی
1394/06/18 02:53
روشنایی میدهی احساس خاموش مرا مینوازی با صدایت لاله ی گوش مرا کاش میشد با نفسهایت شبی تا صبحگاه گرم میکردی فضای سرد آغوش مرا تا سحر لب بر لب هم پیچ در پیچ وصال شهد میبخشید لعلت کام می نوش مرا در بیاور دامن ازپا تاپ ازتن،من زمن تاببینی مستی و شور غزلجوش مرا خواهشم را پوششی از شرم داده روزگار همتی امشب بکن بردار درپوش...
-
حسرت دیدن دلدار
1394/06/18 02:52
روی قبرم بنویسید به یک خط درشت.. حسرت دیدن دلدار مراآخر کشت.. بنویسید کسی گریه برایم نکند.. چون که خوردم زهمه خنجرآلوده زپشت.. بنویسید کسی گل نگذارد اینجا.. جزگلم هیچ گلی بوی ندارد اینجا. .شمع آرید که باسوختنش بر قبرم.. خودبسوزد وزدل اشک ببارد اینجا.. بنویسید دراین قبرکسی رفته بخواب.. که شده آرزوهایش همگی نقش برآب.....
-
سخت است
1394/06/18 02:51
گاهی به خدا نفس کشیدن سخت است یعنی نفسی تو را ندیدن سخت است با زور مُســـکن قوی خــــوابیدن با دلهره از خواب پریدن سخت است عاشق نشدی زندگی ات تلخ شود تا درک کنی که دل بریدن سخت است بعد از تو خدا شبیه تو خلق نکرد یعنی که شبیه ات آفریدن سخت است هر روز سر کوچه نشستن تا شب از فاصله های دور دیدن سخت است حقا که تو سهم من...
-
تقصیر تو
1394/06/18 02:51
تقصیر تو شد شعرم اگر مسأله ساز است زیبایـی تـو بیشتر از حدّ مجـاز است هرچند که پوشیده غزل گفته ام از تو گفتند به اصلاحیه ی تازه نیـــاز است گفتند و ندیدند کـــه آتش نفســـم من حتّی هوس بوسه ی تو روح گداز است تو آمدی و پلک کسی بسته نمی شد آن دکمه ی لامذهب تو باز که باز است مغـرورتر از قویی در حوضچه ی پـارک که دور...
-
تورا می بینم
1394/06/18 02:50
تو را میبینم و گم میکنم اینجا هیاهو را که از رو میبرد چشمان تو چشمان آهو را همه از بوی خوش یاد نگار خویش می افتند من از بوی تو یادآور شدم گلهای خوشبو را عزا و عید را یکجا،به ماه چهره ات دیدم که روی تو ربیع الاول و موی تو عاشورا کدامین پهنه خورشیدی چو پیشانی تو دارد؟ کدامین کوه دارد اقتدار آن دو ابرو را؟ چرا اینقدر...
-
هرکجا باشی
1394/06/18 02:49
هر کجا باشی ، در آنجا ، یار..! می نازم به تو بی شماران عاشقم . . . هر بار می نازم به تو دلربایی می کنی هر لحظه با خوب و بدت حرف من این است ای دلدار می نازم به تو قسمت شیرین من فرهاد چشمان تو شد شاکرم بر درگه دادار...می نازم به تو «مستم از رؤیای مِیگونت به هردم در خیال» مانده دل، آری، دراین افکـار، مینازم به تــو...
-
عشق در واژه نمی گنجد
1394/06/18 02:49
عشق در واژه نمیگنجد و معنا نشود عاشقی با اگر و شاید و اما نشود شرط اول قدم آن است که مجنون باشی هر کسی در به در خانه لیلا نشود دیر اگر راه بیفتیم به یوسف نرسیم سر بازار که او منتظر ما نشود لذت عشق به این حس بلا تکلیفی است لطف تو شامل ما یا بشود یا نشود دردهایم به تو نزدیکترم کرده طبیب حرفم این است که یک وقت مداوا نشود...