-
شکستم
1394/06/27 14:43
شکستم توبه ام ساقی، تو هم بشکن سر خم را بزن سنگی بجام می که بشکن بشکن است امشب شکستم توبه را از بس شکن در زلف او دیدم دل زاهد شکست از من که بشکن بشکن است امشب قدح بشکست و دل بشکست و جام باده هم بشکست خدایا در سرای ما چه بشکن بشکن است امشب رفیقان خمره بشکستند و ماهم توبه بشکستیم تو هم اهل دلی بشکن که بشکن بشکن است امشب...
-
مرا عاشق بدان
1394/06/27 14:40
گفتم مرا عاشق بدان/ گفتی دگر باشد مگر؟ گفتم تو لیلای منی/ گفتی تو مجنونی مگر ؟ گفتم ندادی دل به من/گفتی تو جان دادی مگر؟ گفتم همه نازت به چند/گفتی خریداری مگر؟ گفتم به هر نرخ و بها/ گفتی که دارایی مگر؟ گفتم نه اما میشوم/ گفتی تو در وهمی مگر ؟ گفتم سرم را میدهم/ گفتی تکان خورده مگر؟ گفتم همه جان میدهم/ گفتی که جانداری...
-
یک بغل آرامش
1394/06/27 14:39
ﻣﺸﮑﻞ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ﺑﻐﻞ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﯿﻦ ﺭﻭ ﭘﯿﺮﻫﻦ ﺑﺮ ﻋﮑﺲ ﺑﺮ ﺗﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻫﻢ ﺍﯾﻦ ﺩﯾﻮﺍﻧﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺍﺯ ﻫﻤﺎﻥ ﺭﻭﺯﯼ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺑﻮﺩﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﮔﻮﻝ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺠﯿﺮﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭ ﺗﺨﺘﺶ ﺭﺍ ﻣﺨﻮﺭ ﻣﺮﺯﻫﺎﯼ ﺳﺮﺯﻣﯿﻨﺶ ﺭﺍ ﻣﻌﯿﻦ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺷﮏ ﻧﮑﻦ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻨﺎﺭ ﭘﻨﺠﺮﻩ ﻣﯽ ﺍﯾﺴﺘﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺵ ﯾﮏ ﻋﻤﺮ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﭘﺮﯾﺪﻥ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ ﺳﺮﻧﺦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻋﺎﻗﻼﻥ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻩ...
-
حالتان خوب است
1394/06/27 14:38
سلام، صبح قشنگی ست، حالتان خوب است؟ هوای برکه ی چشم زلالتان خوب است؟ از آسمان بلند نگاهتان چه خبر؟ هنوز جنگل سبز شمالتان خوب است؟ چقدر عطر نفس هایتان دل انگیز است چقدر خاطره ی پارسالتان خوب است اجازه هست در آغوشتان کشم یک بار؟ اجازه هست بگویم وصالتان خوب است؟ اجازه هست در این صبح خوش ببویمتان؟ به قدر ثانیه ای هم...
-
دلم تنگ شده
1394/06/27 14:37
من دلم تنگ شده ،فاجعه را میفهمی ؟! عمق دلتنگی و این حال مرا میفهمی؟ چون درختی که بریزد همه ی بار و برش شده ام مضحکه ی صاعقه ها ،میفهمی؟ رو به موتم همه اینگونه به من خیره شدند منم آن روح سراسیمه رها ،میفهمی ؟ قهر تو برده مرا تا درکاتی دیگر شده ام کافر و مغضوب خدا، میفهمی ؟ گر خداوند بپرسد که چه می خواهی تو من بگویم که...
-
رمز و راز
1394/06/27 14:34
مرا امشب شبی پر رمز و راز است زراز ورمزش ایندل در گداز است چنان یادش مرا افتاده در سر که مژگان خواهدم شد تا سحر تر من امشب با خیالش عشق بازم به هر تاری زمویش دل نوازم زسازش در دلم شوریست بر پا نوایش برده ام تا عرش اعلا زرقص گیسوانش بر برو دوش بَرد امشب مرا هر دم زسر هوش رهی خوش میزند با چنگ ونایش زراهم میبرد با نی...
-
لبم را پونه اگین کن
1394/06/27 14:32
ﺑﯿﺎ ﺑﺎ ﻃﻌﻢ ﻟﺐ ﻫﺎﯾﺖ ،ﻟﺒﻢ ﺭﺍ ﭘﻮﻧﻪ ﺁﮔﯿﻦ ﮐـــــــــﻦ ﻭﻋﺸﻖ ﭘﺎﮐﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﻫﻢ ،ﺑﻪ ﻣﻬﺮ ﺑﻮﺳﻪ ﺗﻀﻤﯿﻦ ﮐﻦ ﻫﻢ ﺍﺯ ﺷﻮﺭ ﻏﺰﻝ ﻫﺎﯾﺖ ،ﺑﺴﻮﺯﺍﻥ ﺣﺠﻢ ﻏﻢ ﻫـــﺎﺭﺍ ﻭﻫﻢ ﻃﺮﺡ ﻧﮕﺎﻫﻢ ﺭﺍ ،ﺑﻪ چشم ﺷﻌﻠﻪ ﺁﺯﯾﻦ ﮐــــﻦ ﺑﻪ ﺗﻦ ﮐﻦ ﺩﺍﻣﻦ ﮐﺮﺩﯼ ،ﭘﺮ ﺍﺯﭼﯿﻦ ﭼﯿﻦ ﻃﻨـــــﺎﺯﯼ ﺑﺮﻗﺼﺎﻥ ﭼﺸﻢ ﺁﻫﻮ ﺭﺍ ،ﻫﻮﺍ ﺭﺍ ﻏﺮﻕ ﺷﺎﻫﯿﻦ ﮐـــﻦ ﺑﺰﻥ ﺩﺭ ﺑﯿﺴﺘﻮﻥ ﺍﻣﺸﺐ ،ﺩﻭ ﺭﮐﻌﺖ ﺍﺯ ﻏﺰﻝ ﺑــﺎ ﺩﻑ ﻭﻓﺮﻫﺎﺩ ﭘﺮﯾﺸﺎﻥ ﺭﺍ...
-
عزیزم بغلم کن
1394/06/27 14:30
سردم شده بدجور عزیزم بغلم کن یخ کردم از این سوز دمادم بغلم کن این شهر همه در پی حرفند و حسودند آهسته و پیوسته و کم کم بغلم کن من داوطلب آمده ام تا که بمیرم اینجاست همان خط مقدم بغلم کن گیریم که پیش از همه با این عمل زشت رفتیم جهنم، به جهنم بغلم کن حتی بشود محشر عظیمی همه دنیا ای رهبردل معظمم بغلم کن انکحت و زوجت دلم...
-
شیرین ترین آواز
1394/06/27 14:28
ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮﯾﻦ ﺁﻭﺍﺯ ﭼﯿﺴت؟ ﭼﺸﻢ ﻏﻤﮕﯿﻨﺶ ﺑﻪ ﺭﻭﯾﻢ ﺧﯿﺮﻩ ﻣﺎﻧﺪ ﻗﻄﺮﻩ ﻗﻄﺮﻩ ﺍﺷﻜﺶ ﺍﺯ ﻣﮋﮔﺎﻥ ﭼﻜﯿﺪ ﻟﺮﺯﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﺵ ﺑﻪ ﮔﯿﺴﻮﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺯﯾﺮ ﻟﺐ ﻏﻤﻨﺎﻙ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻧﺎﻟﻪ ﺯﻧﺠﯿﺮﻫﺎ ﺑﺮ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ ﮔﻔﺘﻤﺶ ﺁﻧﮕﻪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻫﻢ ﺑﮕﺴﻠﻨﺪ ﺧﻨﺪﻩ ﺗﻠﺨﯽ ﺑﻪ ﻟﺐ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺁﺭﺯﻭﯾﯽ ﺩﻟﻜﺶ ﺍﺳﺖ ﺍﻣﺎ ﺩﺭﯾﻎ ﺑﺨﺖ ﺷﻮﺭﻡ ﺭﻩ ﺑﺮﯾﻦ ﺍﻣﯿﺪ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺁﻥ ﻃﻼﯾﯽ ﺯﻭﺭﻕ ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ ﺻﺨﺮﻩ ﻫﺎﯼ ﺳﺎﺣﻞ ﻣﻐﺮﺏ ﺷﻜﺴﺖ ﻣﻦ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ...
-
در دلم
1394/06/27 14:25
باز امشب از خیال تو غوغاست در دلم آشوب عشق آن قد وبالاست در دلم خوابم شکست و مردم چشمم به خون نشست تا فتنه خیال تو برخواست در دلم ز ین موج.اشک تفته وطوفان آه سرد ای دیده هوش دار که دریاست در دلم من نای خوش نوایم و خاموشم ای دریغ لب بر لبم بنه که نواهاست در دلم گم شد زچشم سایه نشان تو وهنوز صد گونه داغ عشق تو پیداست در...
-
گله ای نیست
1394/06/27 14:15
ﺍﺯﺩﺳﺖ ﻋﺰﯾﺰﺍﻥ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﻢ ؟ ﮔﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﮔﺮﻫﻢ ﮔﻠﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺖ، ﺩﮔﺮ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺳﺮﮔﺮﻡ ﺑﻪ ﺧﻮﺩ ﺯﺧﻢ ﺯﺩﻥ ﺩﺭ ﻫﻤﻪ ﻋﻤﺮﻡ ﻫﺮﻟﺤﻈﻪ ﺟﺰﺍﯾﻦ ﺩﺳﺖ ﻣﺮﺍ ﻣﺸﻐﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﯾﺮﯼ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺧﺎﻧﻪ ﺧﺮﺍﺑﺎﻥ ﺟﻬﺎﻧﻢ ﺑﺮ ﺳﻘـﻒ ﻓﺮﻭﺭﯾﺨﺘـــــﻪ ﺍﻡ ﭼﻠﭽﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺩﺭﺣﺴـــــﺮﺕ ﺩﯾـﺪﺍﺭ ﺗﻮ ﺁﻭﺍﺭﻩ ﺗﺮﯾﻨﻢ ﻫﺮﭼﻨﺪ ﻛـﻪ ﺗــﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮ ﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﯼ ﻧﯿﺴﺖ ﺑﮕﺬﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﺍﺯ ﺧﻮﯾﺶ ﻭﻟﯽ ﺍﺯ ﺗﻮﮔﺬﺷﺘﻦ...
-
نیمه گمگشته ات
1394/06/27 14:14
نیمه گمگشته ات را دیر پیدا میکنی سر بجنبانی خودت را پیر پیدا میکنی در مدار روزگار و گردش چرخ فلک عاقبت روزی تو هم تغییر پیدا میکنی کودکی چون بادبادک با نسیمی میرود خویش را بازیچه تقدیر پیدا میکنی عشق را در انتظار تلخ و بی پایان خود در غروب جمعه ای دلگیر پیدا میکنی میرسی روزی به آن چیزی که میخواهی ولی در رسیدنهای خود...
-
فقط
1394/06/27 14:13
عشق کفاره ی یک لحظه نگاه است فقط ! مثل افتادن از چاله به چاه است فقط ! بارِ فریاد و فغانش به دلت می افتد اوج ظاهر شدنش در دو سه آه است فقط ! اولش چشم به در دوختن و زل زدن است آخرش خیره شدن های به ماه است فقط ! مثل آن اسب سفیدی است که بعد از رفتن آنچه جا مانده از آن رد سیاه است فقط ! عشق با پیچ و خمش خوب به من فهمانده...
-
فنجان را شکست
1394/06/27 14:12
ﻗﻬﻮﻩ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻓﻨﺠﺎﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﭼﺎﯼ ﺭﺍ ﻧﻮﺷﯿﺪ ﻭ ﻟﯿﻮﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﻋﺎﺷﻘﺶ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﻝ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﺍﻭ ﻧﻤﮏ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﻧﻤﮑﺪﺍﻥ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ ﺣﺎﻝ، ﺍﻭ ﻫﺴﺖ ﻻﯾﻖِ ﺁﻧﭽﻪ ﮐﻪ ﻫﺴﺖ ﻻﯾﻖِ ﺑﻮﺩﻥ ﺑﺎ ﺁﺩﻣﻬﺎﯼ ﭘَﺴﺖ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺴﺖ ﺍﺯ ﻣِﯽ ﻭ ﺳﯿﮕﺎﺭ ﺑﺪﺳﺖ ﺯﯾﺮﺳﯿﮕﺎﺭﯾﻢ ﮐﺠﺎﺳﺖ؟! ﯾﺎﺩﻡ ﺁﻣﺪ، ﻟﻌﻨﺘﯽ ﺁﻧﺮﺍ ﺷﮑﺴﺖ! ﭘُﺮ ﺯِ ﺧﺎﮐﺴﺘﺮ ﺷﺪﻩ ﺍﯾﻦ ﻗﺎﺏ ﻋﮑﺲ.. ﺭﺍﺳﺘﯽ ﻋﮑﺴﻤﺎﻥ ﺭﺍ ﯾﺎﺩﺕ ﻫﺴﺖ؟؟ ﺍﯾﻦ ﯾﮑﯽ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﻣﻦ...
-
قهوه
1394/06/27 14:10
فکر کن قهوه بنوشی ته فالت باشد بعد از این دیدن او فرض محالت باشد از خدا ساده بپرسی که تو اصلا هستی !؟ گریه ات باعث تکرار سوالت باشد چمدان پر بکنی خاطره ها را ببری عکسهایش همه عمر وبالت باشد روز و شب قصه ببافی که تو را می خواهد باز پیچیده ترین شکل خیالت باشد توی تنهایی خود فکر مسکن باشی قرص اعصاب فقط شامل حالت باشد ......
-
نا مهربانی
1394/06/27 14:09
مهربان هستی ولی نامهربانی می کنی شور در سر داری و داری جوانی می کنی مرغ عشقی و پر از حسرت نگاهت می کنم دورترها می نشینی نغمه خوانی می کنی تا بسوزانی دل این شیر در زنجیر را شوخ و شنگ و دلربا آهو دوانی میکنی من نمی دانم چرا وقتی قرار بوسه نیست باز هم لب های خود را ارغوانی می کنی مطمئن هستم برای کشتن من اینچنین پلکها را...
-
درگیر چشمانت
1394/06/27 14:07
شدم درگیر چشمانت، تو از آغوش پاییزی تو حتی باخیالت هم، به فکرم شعر میریزی منم که تند و بی پروا برایت شعر می گویم تو هم بر عکس من هستی شدیدا اهل پرهیزی برایت شعر میسازم تمام خاطراتم را تو خیلی ساده می گویی عجب شعر غم انگیزی نگاهت آتشین باشد،دلت مانند یک برکه گره در دست تو مانده که ذوقم را برانگیزی بیا خوبی کن و...
-
آفرین
1394/06/27 13:56
ریختی بر شانه ات موی شرابی آفرین مست و پاتیل توام امشب حسابی آفرین کرده ای آرایش و الحق که محشر گشته ای ست شده لب های قرمز چشم آبی آفرین میوه ی ممنوعه ای بد جور چشمک می زنی عصر در باغ غزل وقتی که خوابی آفرین در مفاتیح الجنان افسوس در باب وصال جستجو کردم ندیدم هیچ بابی آفرین سن و سالت بیست است بدجورجا افتاده ای چون...
-
غزل شروع می شود
1394/06/27 13:56
غزل شروع می شود به نام بیقرار تو... قلم به رقص می رود،فقط به افتخار تو... چه عاجزند واژه ها برای از تو گفتنم به این دلیل می شوم همیشه شرمسار تو... چه کرده عشق...عشق کن.. ترادف تضاد ها... چه فصلهای عاشقی...خزان من...بهار تو... به لطف لطف های تو،زده فراق سیلی ام شدید مانده جای آن،شده است یادگار تو...
-
خسته ام
1394/06/26 20:01
از سکوتم می نویسم تا بدانی خسته ام،،، بی هوایت کنج پستوهای غم یخ بسته ام،،، بی تو بی تابی دراین برزخ به جانم خمیه زد،،، من هنوز این بغض راازرفتنت نشکسته ام،،، با خیالت روزها را بی صدا سر می کنم،،، بی تو دارم بی کسی راتازه باورمیکنم،،، از کلامم هرکسی شیدایی ام را خوانده است،،، یاد چشمانت مراازهرنگاهی رانده است،،، کاش...
-
عالی ام
1394/06/26 19:54
هرکسی حال مرا پرسید گفتم عالی ام اشک ها پنهان شده درخنده ی پوشالی ام نردبان هرکس و ناکس شدم اما چه سود؟ دار قالی هستم و حالا جدا از قالی ام خوب فهمیدم که خوش بودند از غمهای من آن رفیقانی که غمگینند از خوشحالی ام دیگر آن چاقوی دست نارفیقان نیستم خسته از دیروزهای خونی و جنجالی ام بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیلِ بی دلیل من...
-
شام مهتاب
1394/06/26 19:53
تو اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گلوار به پایم شکستی قلم زد نگاهت به نقشآفرینی که صورتگری را نبود این چنینی پریزاد عشقو مهآسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی تو دونسته بودی چه خوشباورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی؟ تو گفتی یه بیتاب تا گفتم دلت کو؟ تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ماه که...
-
رنگم می پرد
1394/06/26 19:52
من که رنگم می پرد وقتی نگاهم می کنی پس چرا با سر به زیری هی عذابم می کنی من که می کوشم خودم را در دل تو جا کنم پس چرا من را، شما ، خانم، خطابم می کنی من که با صدها بهانه به سراغت آمدم پس چرا با بی محلی تو خرابم می کنی قصد کردم که گنهکار تو باشم پس چرا گفته ای استغفر الله و صوابم میکنی در خیال نقشه ای که در برت محبوب...
-
جوابم نکنی
1394/06/22 20:32
به امید آمده ام ، خانه خرابم نکنی.. همه کردند جوابم، تو جوابم نکنی.. بارها آمده ام ، باز مرا بخشیدی.. با کلام " برو " ، این بار خطابم نکنی.. به گمان دگران ، بنده ی خوبی هستم.. پیش چشم همه عاری ز نقابم نکنی.. گر قرار است بسوزم، بزن آتش اما.. جلوی مردم این شهر عذابم نکنی...
-
نقاش می شوم
1394/06/22 20:16
نقاش می شوم وَ تو را رود می کشم آنقدر ساده ای که تو را زود می کشم! تصویر چهره ات چقدَر شاعرانه است! از تو، هر آنچه رنگ غزل بود، می کشم قلبت شبیه قلب خودم چارپاره است... آن را غریب و مرثیه آلود می کشم! می پاشد از نگاه تو، نوری به طرح من... یک بیت، چشم و یک دل خشنود می کشم! در چارچوب بوم دلم جا نمی شوی... هر چه تو را...
-
میخانه
1394/06/22 19:32
میروم تا در میخانه کمی مست کنم جرعه بالا بزنم آنچه نبایست کنم بیخیال همه کس باشم و دریا باشم دایم الخمرترین آدم دنیا باشم آنقدر مست که اندوه جهانم برود استکان روی لبم باشدو جانم برود ساقیا در بدنم نیست توان جام بده گور بابای غم هردو جهان جام بده برود هر که دلش خواست شکایت بکند شهر باید به من مست عادت بکند
-
غافل بودم
1394/06/21 17:27
من تماشای تو می کردم و غافل بودم کز تماشای تو خلقی به تماشای من اند گفته بودی که چرا محو تماشای منی و چنان محو که یکدم مژه بر هم نزنی مژه برهم نزنم تا که ز دستم نرود ناز چشم تو بقدر مژه بر هم زدنی
-
دوست دارم
1394/06/21 17:23
من روزگار غربتم را دوست دارم این حس و حال و حالتم را دوست دارم یک عکس کوچک توى جیبِ کیفِ پولم تنها ترین هم صحبتم را دوست دارم بر عکس آدم هاى دل بسته به دنیا هر تیک و تاکِ ساعتم را دوست دارم امشب دوباره خاطرت مهمان من بود مهمانى بى دعوتم را دوست دارم هر چند باعث مى شود هر شب ببارم اما دل کم طاقتم را دوست دارم عادت شده...
-
لب لیوان
1394/06/21 17:00
لیوان چو لبت بوسد و بوسم لب لیوان پیداست، ز تو بوسه بگیرم نه ز لیوان لیوان به لب لعل تو لب داد، به لبخند ما لب بگرفتیم به لبخند، ز لیوان لعل لب تو، بوسه نمیداد به این لب آن لب بگرفتیم، ز لعل لب لیوان لب بر لب لیوان و لب لعل تو در یاد این لعل لب توست، نه لعل لب لیوان تا لب به لب لعل تو دادیم، ندادیم لب بر لب لعل دگری،...
-
بی وفایی میکنی
1394/06/21 16:57
بیوفایی میکنی من هم تماشا میکنم فرصتی تازه برای گریه پیدا میکنم دوستت دارم... ولی میترسم از رسوا شدن هرچه از زیباییت گفتند حاشا میکنم من که یک لشکر حریفم نیست تسلیم توام با رقیبان پیش چشمانت مدارا میکنم هرچه از دنیا به دست آوردهام تا پیش از این خرج عمر رفتهام از دار دنیا میکنم سوختم چون شمع... اما ریشه ام را...
-
کاروان آمد
1394/06/20 21:44
کاروان آمد و دلخواه به همراهش نیست با دل این قصه نگویم که به دلخواهش نیست کاروان آمد و از یوسف من نیست خبر این چه راهیست ، که بیرون شدن از چاهش نیست ماه من نیست در این قافله ، راهش ندهید کاروان بار نبندد شب ، اگر ماهش نیست ماه م از آه دلسوختگان بی خبر است مگر آیینه شوق و دل آگاهش نیست
-
ناز اخمت
1394/06/20 21:29
ﻧﺎﺯ ﺁﻥ ﺍﺧﻤﺖ ﮐﻪ ﻭﻗﺘﯽ ﻟﺐ ﺯ ﻟﺐ ﻭﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ... ﮔﻮﺵ ﺷﯿﻄﺎﻥ ﻛﺮ ﻋﺠﺐ، ﺁﺷﻮﺏ ﺑﺮ ﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ... ﯾﺎ ﺑﻪ ﻭﻗﺖ ﺻﺤﺒﺖ ﺍﺯ ﺗﻬﺪﯾﺪِ ﺭﺳﻮﺍ ﮐﺮﺩﻧﺖ... ﻧﺎﺯ ﺗﻬﺪﯾﺪﺕ ﮐﻪ ﻫﯽ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ... ﻣﻦ ﮐﻪ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺧﻢ ﮐﻤﺘﺮ ﻛﻦ ﺩﻟﻢ ﺳَﺮ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ... ﮐﺎﺵ ﻣﯽ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﺧﻤﺖ ﭼﻪ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ... ﺩﻟﺒﺮﯼ ﺑﺎ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﺍﺧﻤﺖ، ﻧﮕﻮ ﺍﯾﻦ ﻃﻮﺭ ﻧﯿﺴﺖ... ﯾﺎﺱ ﺍﻓﺸﺎﻧﯽ ﻣﻌﻄّﺮ، ﮔﺮ ﭼﻪ ﺣﺎﺷﺎ ﻣﯽ...
-
جنگلی سبزم
1394/06/20 21:28
جنگلی سبزم ولی کم کم کویرم می کنی من میانسالم ؛ تو داری زود پیرم می کنی نیمه جانم کرده ای در بازی جنگ و گریز آخر از این نیمه جانم نیز سیرم می کنی این مطیع محض دست از پا خطا کی کرده است؟ پس چرا بی هیچ جرمی دستگیرم می کنی؟ سالها سرحلقه ی بزم رفیقان بوده ام رفته رفته داری اما گوشه گیرم می کنی! تا به حال از من کسی شعر بدی...
-
دزدکی
1394/06/20 21:27
دزدکى از لاى درزِ در نگاهت مى کنم با دو چشم مات و ناباور نگاهت مى کنم چشم در چشم تو یعنى طرح رویاى محال از همین جا راحتم. بهتر نگاهت مى کنم چشمهاى مردم دنیا به سمت توست باز من ولى از منظرى دیگر نگاهت مى کنم مثل باران، چشمه ى جوشان احساسى ولى من فقط با چشمهاى تر نگاهت مى کنم باز نزدیک منى و از همیشه دورتر از پسِ این...
-
خالی تر ازسکوتم
1394/06/19 22:23
خالی تر از سکوتم ، از نا سروده سرشار حالا چه مانده از من ؟... یک مشت شعر بیمار انبوهی از ترانه ، با یاد صبح روشن اما... امید باطل... شب دائمی ست انگار با تار و پود این شب باید غزل ببافم وقتی که شکل خورشید ، نقشی ست روی دیوار دیگر مجال گریه از درد عاشقی نیست بار ترانه ها را از دوش عشق بردار بوی لجن گرفته انبوه خاطراتم...
-
دیدنی تر
1394/06/19 22:20
اینجا دلی تنگ است و حالش،دیدنی تر صبرش تمام است و مجالش،دیدنی تر در دل چه آشوبی به پا کرده نگاهش غوغای عشق است و خیالش،دیدنی تر لحظه به لحظه،در سرش یا روبرویش یاری چو قرص ماه و خالش،دیدنی تر اینجا دلی با دلهره،دل دل کند تا فردا کناره یار و فالش،دیدنی تر هر دم که دورم،از تو در دل صد شکوفه بر شاخه ای است و،نهالش،دیدنی...
-
انگور یاقوتی
1394/06/19 22:20
" اِی لَبَت اَنگورِ یاقوتی و چَشمانَت عَسَل جِنسِ گیسویَت قَصیده رَنگِ اَبرویَت غَزَل " با نِگاهِ بیقَرارَت قَلبِ مَن تَب میکُنَد صاحِبِ قَلبِ تو بودَن می شَوَد خَیرُ العَمَل دَست های مِهرَبانَت جان پناهِ حادِثه کاش میشُد لَحظه ای مَن را بِگیری دَر بَغَل روحِ مَن یَخ بَسته اَز کورانِ این دِلمُرده ها گرم کُن...
-
نازکن
1394/06/19 22:18
نازکن، عیبی ندارد، نازنین تر می شوی با غم این روزهای من عجین تر می شوی آتشی هستی که وقتی گر بگیری در دلی از دل آتشفشان هم آتشین تر می شوی لحظه ی لبخند، مانندِ.....شبیهِ.... مثل یک.... وای من اصلن ولش کن... نقطه چین تر می شوی خنده وقتی روی لب های تو جا خوش می کند باز هم از آنچه هستی دلنشین تر می شوی شیک می پوشی و...
-
اشک
1394/06/19 22:18
اشک هم امشب برایم ناز کرد درد تا قاف دلم پرواز کرد در میان هرزه های دلفریب باز هم رویای باغ آغاز کرد بال سایید و به آتش ها کشید مرگ خود را در زمان ایجاز کرد رفت اما بذری از نفرت نهاد حس تلخ بی کسی ابراز کرد دست در دستان خواهش های نفس آرزوهای نهان آواز کرد با وجود این همه دلواپسی اشک هم امشب برایم ناز کرد
-
ساز خود کوک کن
1394/06/19 22:16
ساز خود را کوک کن امشب پریشان خاطرم....... زخمه بر جانم بزن تا پای جان هم حاضرم....... نغمه غمناک تارت شور و حال دیگری است....... فکر غم را هم نکن! در این موارد ماهرم!....... باطنم دریای توفانی است با امواج بغض....... گول چشمم را نخور بگذر تو هم از ظاهرم...... امشب از دیوانگی رنگ جنون دارد دلم....... بین مجنون های...
-
کاری داشتی
1394/06/19 22:15
آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی؟ ای عجب از این طرف ها هم گذاری داشتی! راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز! یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی شانه های خوشتراشت تخته سنگ مرمری با شلال گیسوانت آبشاری داشتی دلبری های تو نوبر، سایه سارت از حریر چشمهای سبز و لب های اناری داشتی غرق در سمفونی زیبایی ات تن/بور تو می زد...
-
کسی می آید
1394/06/19 22:14
نه در این بی کسی ام بوی کسی می آید نه دراین بی نفسی همنفسی می آید نه در این خانۀ ویرانه کسی پای نهاد نه به فریاد دل خسته کسی می آید نه از این راه غباری که کسی در راه است نه از آن دور صدای جرسی می آید چه کسی بود چنین دسته گلی داد به آب؟ کاین چنین بر سر هر موج خسی می آید دردم این است که فریاد رسی نیست مرا هر دم از راه...
-
کنارتو
1394/06/19 22:13
با پای دل قدم زدن آن هم کنار تو باشد که خستگی بشود شرمسار تو در دفتر همیشه ی من ثبت می شود این لحظه ها عزیزترین یادگار تو تا دست هیچ کس نرسد تا ابد به من می خواستم که گم بشوم در حسار تو احساس می کنم که جدایم نموده اند همچون شهاب سوخته ای از مدار تو آن کوپه ی تهی منم آری که مانده ام خالی تر از همیشه و در انتظار تو این...
-
قبله ی حاجات
1394/06/19 22:07
در نبودت دل من قبله ی حاجات نداشت تو نبودی و لبم قصد مناجات نداشت من که آرامشم از دیدن تو سر می رفت!!! کاش آن دیده ی تو این همه آفات نداشت من که تنها به گناه غم تو خون خوردم من اسیر تو شدم اینکه مکافات نداشت!!! منم آن گندم در دست تو هنگام هبوط که به جز همسفری با تو مباهات نداشت تو خودِ معجزه و قدرتِ خلقَت هستی با وجود...
-
آرزویم این است
1394/06/19 21:46
آرزویم این است: نطراود اشک در چشم تو هرگز مگر از شوق زیاد... دیدن اوج غرورت در صبح و رسیدن به همه رویایت... من دعا خواهم کرد... روزهایت پر نور شب تو مهتابی دل تو صادق و صاف رنگ باران باشد
-
هوای صبح
1394/06/19 21:44
هوای صبح را از همه سو نفس می کشم. دستی بر شاخساران بلند نیایش و دستی به هیاهوی روزی و دغدغه نان، لابه لای دقایق رها ساخته ام. پروردگارا! با اولین قدم هایم بر جاده های صبح، نامت را عاشقانه زمزمه می کنم. کوله بار تمنایم خالی است و موج سخاوت تو، همچنان جاری. نمی ایستم از حرکت تا باران مهربانی ات نایستد. سپاس و ستایش از...
-
قهرمان من
1394/06/19 21:39
قهرمان من توی کتابها و قصه ها نیست قهرمان من کودک یتیمی است که با یک ترازو شکم خود و مادر و خواهر کوچکش را سیر میکند و سوپر من توی فیلم و کارتون نیست سوپر من برای من همان مردیست که هر روز خود را با ترازوی آن کودک وزن میکند با اینکه خیلی خوب میداند که وزنش هنوز همان هشتاد کیلو است!!!
-
قلمت را بردار
1394/06/19 21:38
ﻗﻠﻤﺖ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﺍﺭ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﺧﻮﺑﯿﻬﺎ،،،، ﺯﻧﺪﮔﯽ،،، ﻋﺸﻖ،،، ﺍﻣﯿﺪ،،، ﻭ ﻫﺮ ﺁﻥ ﭼﯿﺰ ﮐﻪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ ﺯﯾﺒﺎ ﻫﺴﺖ.. ﮔﻞ ﻣﺮﯾﻢ، ﮔﻞ ﺭﺯ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﺩﻝ ﯾﮏ ﻋﺎﺷﻖ ﺑﯽ ﺗﺎﺏ ﻭﺻﺎﻝ ﺍﺯ ﺗﻤﻨﺎ ﺑﻨﻮﯾﺲ،، ﺍﺯ ﺩﻝ ﮐﻮﭼﮏ ﯾﮏ ﻏﻨﭽﻪ ﮐﻪ ﻭﻗﺖ ﺍﺳﺖ ﺩﮔﺮ ﺑﺎﺯ ﺷﻮﺩ،، ﺍﺯ ﻏﺮﻭﺑﯽ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﭼﻮ ﯾﺎﻗﻮﺕ ﻭ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﺳﺮﺥ ﺍﺳﺖ. ﺑﻨﻮﯾﺲ ﺍﺯ ﻟﺒﺨﻨﺪ،، ﺍﺯ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻨﻮﯾﺲ ﮐﻪ ﭘﺮ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﺑﻪ ﻫﺮ ﺳﻮﯼ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﯽ...
-
نیمه شب
1394/06/19 21:37
یافتم روشندلی از گریه های نیمه شب خاطری چون صبح دارم از صفای نیمه شب شاهدِ معنی که دل سر گشته از سودای اوست جلوه بر من کرد در خلوتسرای نیمه شب در دل شب ، دامن دولت به دست آمد مرا گنج گوهر یافتم از گریه های نیمه شب دیگرم الفت به خورشید جهان افروز نیست تا دل درد آشنا شد آشنای نیمه شب نیمه شب با شاهدِ گلبن درآمیزد نسیم...
-
بگو به عقربه ها
1394/06/19 21:35
بگو به عقربه ها موقع دویدن نیست که شب همیشه برای به سر رسیدن نیست به خواب گفته ام امشب که از سرم بپرد شبی که پیش منی، وقت خواب دیدن نیست من از نگاه تو ناگفته حرف می خوانم میان ما دو نفر گفتن و شنیدن نیست نگاه کن به غزالان اهلی چشمم دو مست رام که در فکرشان رمیدن نیست بگیر از لب داغم دو بیت بوسه ناب همیشه شعر سرودن که...