-
یا رب
1394/08/25 15:45
یارب! غم ما را که به عرض تو رساند؟ کانجا که تویی باد رسیدن نتواند خاکم چو برد باد پریشان شوم از غم کز من به تو ناگاه غباری برساند مشکل غم و دردیست که درد و غم ما را بیغم نکند باور و بیدرد نداند خونینجگری، کز غم هجران تو گرید از دیده به هر چشم زدن خون بچکاند عالم همه غم دان و غم او مخور ای دل می خور، که تو را از غم...
-
مینای دل
1394/08/25 15:43
بس به مینای دل از رویِ تو کم ریخته ام مثل هر لحظه و هر روز، بهم ریخته ام من چه گویم ز تو، انگیزه ی اشعارِ دلم که ز دستِ تو، غزل را به غم آمیخته ام دردها از تو در این سینه ی خود جا دادم عافیت را به جهان از اَلَم آویخته ام بس خروشنده ز دریای جمالت گفتم حیرت از شعر بر این جامِ جم انگیخته ام بَعدِ من، نیم نگاهی تو به...
-
شعله بیدار
1394/08/25 15:42
میخواهم و می خواستمت، تا نفسم بود میسوختم از حسرت و عشق تو بَسَم بود عشق تو بَسَم بود، که این شعله بیدار روشنگرِ شب های بلند قفسم بود آن بخت گریزنده دمی آمد و بگذشت غم بود، که پیوسته نفس در نفسم بود دستِ من و آغوش تو، هیهات که یک عمر تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود بالله، که بجز یاد تو، گرهیچ کسم هست حاشا،که بجز عشق...
-
کجاست
1394/08/25 15:41
کفشهای تا به تا و وصله دار من کجاست؟ خاطرات خوب و شیرین بهار من کجاست؟ کوچه های خاکی و باهم دویدن هایمان شور و شوق خندهء بی اختیار من کجاست؟ کاهگل ها عطر دفترهای کاهی داشتند خاک باران خوردهء ایل و تبار من کجاست؟ کو دبستان؟ کو کلاس درس؟ کو آن نیمکت؟ همکلاسی همیشه در کنار من کجاست؟ باغ سرسبز الفبا را چرا گم کرده ام؟ سطر...
-
مشکل است
1394/08/25 15:40
فهمیدم که بامردم مدارا مشکل است. زندگی کردن کنار کور و کرها مشکل است. پیش ازاین دنبال راز عاشقی بودم ولی. تازه فهمیدم که حل این معما مشکل است. گم شدم در نقش ها دیدم که بعداز آن چه قدر. زندگی با نسخه های المثنی مشکل است. این که لیلا باشی و مردم زلیخایت کنند. این که حوا باشی و محکوم دنیا مشکل است. سالها دور از خودت...
-
آغوش خود را باز کن
1394/08/25 15:38
از راه دوری آمدم،آغوش خود را باز کن چرخی بزن دور و بَرَم،قدری برایم ناز کن بنشین کنارم،خسته ام!دستی بکش بر گونه ام میلِ شدیدِ بوسه را،پنهان چرا؟ابراز کن دلسرد و بی انگیزه ام،شوری به پا کن در دلم سرمایِ تبریزِ مرا،شَر جی تر از اهواز کن تن خسته از تکرار شب، ای مرغ زیبای سَحَر بر شاخه ی خشکیده ام،چَه چَه بزن،آواز کن! یا...
-
زندگی زیباست
1394/08/25 15:34
زندگی زیباست چشمی باز کن، گردشی درکوچه باغ راز کن... هرکه عشقش در تماشا نقش بست، عینک بدبینی خود را شکست... علت عاشق زعلت ها جداست، عشق اسطرلاب اسرارخداست... من میان جسمها جان دیده ام، درد را افکنده درمان دیده ام... دیده ام بر شاخه احساسها، می تپد دل در شمیم یاسها... زندگی موسیقی گنجشکهاست، زندگی باغ تماشای خداست......
-
تا باتو ام
1394/08/25 15:33
تتا با توام، "الهه ناز بنان" چرا؟ از تو شنیدنی ست، دم دیگران چرا؟ قالیچه های پهن در ایوان رو به باغ ماییم و چند فاخته، عشق نهان چرا؟ در چشمهات موسم انگورچینی است پلکی بزن که مست شوم، استکان چرا؟ دست تو سر پناه تمام پرنده هاست با این وجود حسرت هفت آسمان چرا؟ وقت خوش و هوای خوش و دل که خوش تر است حالی خوش است،...
-
بار آخر
1394/08/25 15:31
بارآخر،من ورق رابادلم بر میزنم! بار دیگرحکم کن ! اما نه بی دل! بادلت،دل حکم کن! حکم دل: هر که دل دارد بیاندازد وسط! تا که ما دلهایمان را رو کنیم! دل که روی دل بیافتاد،عشق حاکم میشود! پس به حکم عشق بازی میکنیم. این دل من !رو بکن حالا دلت را...! دل نداری!!!؟؟؟ بر بزن اندیشه ات را...حکم لازم. دل سـپردن ،دل گرفتن...
-
عشق یعنی2
1394/08/25 15:30
عشق یعنی خواب باشی بوسه بیدارت کند یار با چشم خمار و مست تب دارت کند عشق یعنی شب برایت شمع روشن میکند آن لباسی که دلت میخواست را تن میکند عشق یعنی بوسه های دزدکی در کوچه ها پایِ کوه و دست های قرمز از آلوچه ها عشق یعنی یک نسیم آن روسری را شل کند ناگهان هم غیرت مردانه ی او گل کند عشق یعنی هرکجا باهم همیشه تا ابد تا ته...
-
خانه ی صحرایی
1394/08/25 15:28
می خواهم از این آینه ها خانه بسازم یک خانه برای تو جداگانه بسازم یک خانه ی صحرایی بی سقف پُر از گُل با دور نمای پَرِ پروانه بسازم من در بزنم ، باز کنی ، از تو بپرسم آماده ای از خوابِ تو افسانه بسازم؟ هر صبح مربای غزل ، ظرف عسل ، من با نان تن داغِ تو صبحانه بسازم شاید به سرم زد ، سر ظهری ، دم عصری در گوشه آن مزرعه...
-
دل بیقراری میکند
1394/08/25 15:26
نیمه از شب رد شده دل بیقراری میکند چشم من در خواب ناز بازم خماری میکند هرچه میگویم بخواب بازم حریفش نیستم چشمها را بسته ام بازم نگاهم میکند چشم دل را کی توان بست و ندیدن یار را هرچه میگویم بدل بازم تمرد میکند چشم و دل باهم گلاویزندو نا فرمان شدند خواب از چشمم گرفته بیقراری میکند دل که عاقل نیست تا فرمان برد از قلب من...
-
سینه ی پرپر
1394/08/25 15:26
بی سبب نیست زمین سینه ی پر پر دارد به خدا چشم تو یک فاجعه در بر دارد با نسیم سحری شعله نکش می ترسم کلبه ی حوصله ی شهر ترک بردارد گر چه از بودن با تو تن ِ من می لرزد فکر تو خواب و خیالی ست که در سر دارد بوی خوش می وزد از سینه ی عطرآگینت دل ِمن میل به دروازه ی قمصر دارد یا به آتش بکش و یا به دلم راه بده کوچه ی چشم تو یک...
-
گل من
1394/08/25 15:24
ای فدای تو و آن ناز نگاهت گل من جان به قربان تو و چشم سیاهت گل من باورت هست از آن لحظه که تو دور شدی همه شب منتظرم بر سر راهت گل من باورت هست دمادم به تو من می گفتم شده بر دوش من آن بار گناهت گل من این همه سردی تو باز عذابم دادهاست مگر آغوش کسی گشته پناهت گل من یادت آمد به تو گفتم که چه زیبا شده ای با گلی را که زدی...
-
بنام مادر
1394/08/25 15:23
"بنام مادر" پـا به پـای غـم من پیـر شـد و حـرف نـزد...!!! داغ دیـد از من و تبخـیر شـد و حـرف نـزد...!!! شب به شب منتظرم بود و دلش پر آشوب.!!! شب بـه شب آمـدنـم دیـر شد و حـرف نزد.!!! غصـه میخـورد کـه مـن حـال خـرابـی دارم...!!! از همین غصـه ی من سیـر شـد و حرف نزد!!! وای از آن لحظه کـه حرفـم دل او را...
-
کم است
1394/08/25 15:22
اینجا برای با تو نشستن چه جا کم است حتی برای گفتن نام ات صدا کم است من در خیال با تو پریدن ولی چه سود اینجا برای با تو پریدن فضا کم است هر بار مدعی شده ام با منی . ولی باور نکرده اند که این ادعا کم است بی تو کسی به بودن من اعتنا نکرد رسم وفا گم است و متاع حیا کم است از کوچه ام گذشتی و خاکش طلا نشد اقبال من هدر شده یا...
-
من بمیرم
1394/08/25 15:22
من بمیرم که بر اندام تو سرما بخورد کاش سرمای جهان بر بدن ما بخورد کاش همواره به جای تب و سرما هرشب به لب مست و پر از عشق تو صهبا بخورد تو حبیبی تو نجیبی تو عزیزی ،باید همه درد و بلا بر من تنها بخورد
-
به رقص آمده است
1394/08/25 15:21
زلف را شانه مزن ، شانه به رقص آمده است من که هیچ... آینه ی خانه به رقص آمده است من و میخانه ی متروک جوانسالی ها ساقی بی می و پیمانه به رقص آمده است مردم شهر نظرباز و تو در جلوه گری یار می گرید و بیگانه به رقص آمده است شعری از آتش دیدار به لب دارد شمع عشق در پیله ی پروانه به رقص آمده است باد هر چند صمیمانه دویده است به...
-
غلط کرده
1394/08/25 15:20
دلم جنگل، دلم باران، دلم اصلا غلط کرده دلم بوسه، لب یاران، دلم اصلا غلط کرده دلم دریا، دلم ساحل، دلم یک کام پر حاصل دلم خلوت، دلم جانان، دلم اصلا غلط کرده دلم یک شب، دلم یک تب، به عشق یار شیرین لب دلم شاعر، دلم دیوان، دلم اصلا غلط کرده دلم خنده، دلم شادی، دلم فریاد آزادی دلم پروازی از زندان، دلم اصلا غلط کرده دلم مو...
-
دلتنگی
1394/08/25 15:18
کجایی که خیالاتت،مرا بر خوان دلتنگی نشانده بی کمی قاتق،کنار نان دلتنگی من این سو پشت میز آن سو،یکی از عکسهای تو خیالت میزبان و من،شدم مهمان دلتنگی چه میز ساده ای داریم!وسطهایش ولی با ذوق گرفته جای یکدسته،گل از گلدان دلتنگی مواد لازم شامت،دل من بود بر آتش خوراک ویژه ای پختی!دلی بریان دلتنگی تو زحمت میکشی هر شب که باشی...
-
چه حالی دارد
1394/08/25 15:17
بغلت گریه ی خاموش چه حالی دارد غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد! من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد! غمزه ی چشم دل آشوب تو کم چیزی نیست ناز ابروی تو هم روش، چه حالی دارد دل دیوانه ی زنجیری من می گوید: حبس در حلقه ی گیسوش چه حالی دارد! عسلستان غریبی ست گل روش ولی عسل از شانه ی کندوش چه...
-
گرفتار شدم
1394/08/25 15:16
بغلم کن که کمی ساکت وآرام شوم در خیالی که گرفتار تو شددام شوم بی هوا بوسه مزن بر رخ من بوسه انگاه بزن باز که من رام شوم بی تو در خلوت این خانه گرفتار شدم تو بیا تاکه کمی شاد از این کام شوم پنجره باز کن نغمه بزن بر خورشید من به شوق پرستو به این بام شوم وقت رفتن تو بیا باز بزن بوسه ی مهر تا که من همره آن یار دلارام شوم
-
خورشیدکم
1394/08/25 15:03
کجای این جنگل شب پنهون میشی خورشیدکم؟ پشت کدوم سد سکوت پر میکشی چکاوکم؟ چرا به من شک میکنی؟ من که منم برای تو لبریزم از عشق تو و سرشارم از هوای تو دست کدوم غزل بدم نبض دل عاشقمو؟ پشت کدوم بهانه باز پنهون کنم هقهقمو؟ گریه نمیکنم نرو، آه نمیکشم بشین حرف نمیزنم بمون، بغض نمیکنم ببین سفر نکن خورشیدکم ترک نکن...
-
فکر کن
1394/08/25 15:01
فکر کن موی تو در باد پریشان باشد جاده و منظره و نم نم باران باشد پا به پای من دیوانه بیایی برویم اختیار من و تو دست خیابان باشد بی گمان سخت ترین حادثه مرگ است، ولی می شود مرگ در آغوش تو آسان باشد می شود کافر از عشق تو مسلمان بشود یا که کافر بشود هر که مسلمان باشد شهر پر می شود از شاعر و دیوانه ، فقط فکر کن موی تو در...
-
دل کندم از دنیا
1394/08/25 15:01
چنان دل کندم از دنیا که شکلم شکل تنهایی ست!! ببین مرگ مرا در خویش که مرگ من تماشایی ست!! مرا در اوج می خواهی!تماشا کن،تماشا کن... دروغین بودم از دیروز،مرا امروز حاشا کن!! در این دنیا که حتی مرگ نمی گرید به حال ما همه از من گریزانند تو هم بگذر از این تنها!! فقط اسمی بجا مانده از آنچه بودم وهستم!! دلم،چون دفترم خالی قلم...
-
دختر سعدی
1394/08/25 15:00
دختر ِ سعدی! هلاک ِ بوسه ای شیرازی ام آنقدر مســـــــتم که حتی با لبی هم رازی ام تا که بابا "مشــرف الدین" برنگشته زود باش کمتر از اینها بده با خنده هـــــــایت بازی ام مادرت من را نبیند پشــــــت ِ در، بد میشود رویگردان از "اتابــــک خان" و حکم ِ قاضی ام خنجر ابرو! چشمهـــــایت غارت ِ قوم ِ مغول...
-
حالم خوب است
1394/08/24 15:37
حال من خوب است اما بازهم بد می شود آب دارد از سَرِ آبادی ام رد می شود قول دادن ، برنگشتن ، عادت دیرینه ای ست مرد هم باشد به یکباره مردد می شود اینچنین با دست خالی برنمی گردم به شهر عمر من هربار صرف ِ رفت و آمد می شود آسمان با غم تبانی می کند در چشم هام با غروب رفتنت هم رنگ دارد می شود ترس را تزریق خواهد کرد در رگهای...
-
همین
1394/08/24 15:36
. درد بی درمان شنیدی؟حال من یعنی همین! بی تو بودن، درد دارد! می زند من را زمین می زند بی تو مرا، این خاطراتت روز و شب درد پیگیرمن است، صعب العلاج یعنی همین! ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺍﺳﺖ,ﻧﻪ ﮐﺴﻲ ﭼﺸﻢ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﻧﻪ ﺧﻴﺎﻝ ﮔﺬﺭ ﺍﺯ ﮐﻮﭼﻪ ﻱ ﻣﺎ ﺩﺍﺭﺩ ﻣﺎﻩ ﺑﻴﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﺪﻥ ﻭ ﻣﺮﮒ ﻣﮕﺮ ﻓﺮﻗﻲ ﻫﺴﺖ؟ ﻭﻗﺘﻲ ﺍﺯ ﻋﺸﻖ ﻧﺼﻴﺒﻲ ﻧﺒﺮﻱ ﻏﻴﺮ ﺍﺯ اه!
-
نمی دانستم
1394/08/24 15:35
بازی عشق کلک داشت نمی دانستم غم آن سر به فلک داشت نمی دانستم با نگاهی دل دیوانه،گرفتار شد سفره عشق، نمک داشت نمی دانستم دل من صافتر از آینه، اما دل او شیشه ای بود که لک داشت نمی دانستم به وفاداری من آنکه زمن ساده گذشت بیشتر از همه شک داشت نمی دانستم آرزوهام شد آوار، فرو ریخت سرم سقف این خانه ترک داشت نمی دانستم باختم...
-
بانوی ترمه پوش
1394/08/24 15:34
بانوی ترمه پوش غزل ها فدایتان آیا وکیلم عشق بریزم به پایتان از گیرودار زندگی امشب دلم گرفت آیا اجازه هست بمیرم برایتان دنیا تلاش کرد فراموشتان کنم امّا چگونه بگذرم از چشم هایتان من آدمم بهشت به دردم نمی خورد آماده ام گناه کنم پا به پایتان می خواستم اجازه بگیرم ولی چه سود سهمم سکوت بود فقط، از صدایتان ابلیس خواست یکّه...
-
شمع و پروانه
1394/08/24 15:14
شمع باشی یا نباشی من همان پروانه ام تو سر عقل آمدی من همچنان دیوانه ام حالتی دارم که «دلتنگی» برای آن کم است دردهایی که فدایت باد ای دُردانه ام زندگی! ای زندگی! ای زندگی! ای زندگی! بی تو هر شب مرگ جولان می دهد در خانه ام آبشار گیسوان مشکی ات را باز کن تا رها باشند بی باکانه روی شانه ام شعر می خواهی تو از من، کاش جان...
-
بزن دنیا
1394/08/24 15:12
بزن دنیا بزن رسمت چنین است..... سزای دل به تودادن همین است.... بزن که شاخ وبرگم زرد زرداست.... خزان من، بهارم،سردسرداست.... بزن برجسم من زیراحقیراست.... بزن نامرد، این حکم اسیر است... بزن تامست ازاین باده هستم.... بزن تاپیک آخرمن نشستم.... بزن شایدکه فرداپاک باشم جداازتواسیرخاک باشم
-
تا خدا هست
1394/08/24 15:11
تا خدا هست تو را چاره ی درمانی هست تا خدا هست تو را راه به پایانی هست تا خدا هست دگر درد غم عشق نگو تا خداهست فرار از در زندانی هست تا خدا هست خدا در نفست میپیچد تا خدا هست در این نیم تنه جانی هست تا خدا هست پریشان نشود خاطر من تا خدا هست در این خانه نگهبانی هست تا خداهست نفس جلوه ای از ذات خداست تا خدا هست خدا حضرت...
-
نم نم باران
1394/08/24 15:10
نم نم باران زند بر شیشه بیدارت کند یاد من اید کنارت تا که بی تابت کند. حس کنی یک لحظه من درزیر باران بیکسم غرق صدهاخاطره گردی که بیخوابت کند، بوی شیدایی بپیچد درفضای خانه ات. اخرش این عشق عالی زار و بیمارت کند. باد آید پرده ذهن ات گشاید سوی ما یاد ما افتی،جنون ازخویش بیزارت کند. با نوک انگشت نویسی (خاطراتت زنده شد) بر...
-
احساس من
1394/08/24 15:09
توکه احساس مرا این همه باور داری می شود دست ازاین فاصله ها برداری من از این فاصله در حد جنون دلگیرم تو هم انگار ،ازاین فاصله ها بیزاری گفته بودی که می آیی ومنم منتظرم وعده ات را به فراموش شدن نسپاری من به اندازه یک عمر برایت مردم تو هم انگار نه انگار که ما را داری باز می گویم و انصاف تو را می خواهم می شود دست ازاین...
-
دست به دامان خدا
1394/07/01 14:24
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم که خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم رفتی و هیچ نگفتی که چه در سر داری رفتی و هیچ ندیدی که چه آمد به سرم گرمی طبعم از آن است که دل سوخته ام سرخی رویم از این است که خونین جگرم کار عشق است نماز من اگر کامل نیست آخر آنگاه که در یاد توام در سفرم این چه کرده ست که هر روز تو را می بیند من از...
-
یادم آید
1394/07/01 14:22
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهانخانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و درآن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
بوی عطرت
1394/07/01 14:15
بوی عطرت کوچه را دارد روانی می کند ... با تو راه افتاده آوازی " بنانی "می کند. .....! سرو هم از اینکه تو با او برابر بوده ای .. با کناری های خود بلبل زبانی می کند ...... سنگ دیدم پیش پایت می گزد دندان به لب .. شرم دارد صورتش را ارغوانی می کند ....! می خروشد در درونم شور بسیاری عجیب . کوه دل با دیدنت آتشفشانی...
-
می چسبد عجیب
1394/07/01 14:15
زیر ِ باران، بوسه های یار می چسبد عجیب دست توی ِ دست های ِ یار می چسبد عجیب معنی ِ بی تاب بودن هایمان جز "عشق" چیست؟ شور و شوق ِ لحظه ی ِ دیدار می چسبد عجیب کوچه باغ ِ خاطرات و خش خش ِ برگ ِ درخت پرسه های ِ خیس در رگبار می چسبد عجیب از دهان ِ تو شنیدن آخر ِ خوشبختی است "دوستت می دارم" ِ هر بار می...
-
غم انگیز
1394/07/01 14:12
با غم انگیز ترین رنگ جهان همدردم من که در چشم تو دنبال خودم می گردم آتشت ریخت در آغوش جهان، می سوزم مثل یک جنگل انبوه، ولی خون سردم جشن عریانی دریاست که من از اعماق تا هم آغوشی امواج خبر آوردم آنچنان می دوم از شوق که تا خانه ی تو باد اگر پیرهنم را نبرد، نامردم تا کمی دست تو در دست من آرام گرفت گردش خون تو را در رگ خود...
-
ای شرقی قشنگ
1394/07/01 14:11
ای شرقی قشنگ! که شعرم برای توست در بیت بیت هر غزلم رد پای توست احساس می کنم که کمی دوست داری ام تنها دلیل منطقی ام چشم های توست شاید مرا به اسم قدیمی صدا زدی باور کنم پرنده ی من! این صدای توست؟! حال و هوای چشم تو شعر مرا سرود شعرم همیشه حاصل حال و هوای توست همواره انتهای غزل خوب می شود وقتی که انتهای غزل ابتدای توست...
-
مراقب باش
1394/07/01 13:54
در این عمری که میداﻧﻲ فقط چندی تو مهماﻧﻲ! به جان و دل تو عاشق باش......رفیقان را.......مراقب باش...... مراقب باش ﺗﻮ به آﻧﻲ، دل موری نرنجاﻧﻲ... که در آخر تو میمانـﻲ و مشتی خاک که از آﻧﻲ... دلا یاران سه قسمند گر بدانی. زبانی اند و نانی اند و جانی. به نانی نان بده از در برانش. محبت کن به یاران زبانی. ولیکن یار جانی را...
-
شب بخیر
1394/07/01 13:39
دیر شد باید بخوابی نازنینم شب به خیر با وفای ساده ی خلوت گزینم ! شب بخیر خسته ای ای مهربانم ! چشمهایت را ببند این چنین خصمانه منشین در کمینم شب بخیر غصه فردا و فرداهای دیگر را مخور ای غریبْ افتاده ی تنهانشینم شب بخیر در شب یلدای چشمانت چه آتشها به پاست ای نگاهت تکیه گاه آتشینم شب بخیر اشک های بی کسی را از دو چشمت پاک...
-
عاشق سرخورده
1394/07/01 13:24
موج میداند ملال عاشق سرخورده را زخم خنجرخورده حال زخم خنجرخورده را … در امان کی بودهایم از عشق، وقتی بوی خون باز، وحشی میکند باز ِ کبوتر خورده را مرگ از روز ازل با عاشقان همکاسه است تا بلرزاند تنِ هر شام ِ آخر خورده را خون دلها خوردهام یک عمر و خواهم خورد باز جام دیگر میدهندش جام دیگر خورده را شعر شاید یک زن...
-
چشمهای تو
1394/07/01 13:22
ﭼﺮﺍ نمیکُشدﻣﺮﺍ،ﺧﺪﺍﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﻣﯿﺎﻥ ﺁﺏ ﻭﺁﺗﺸﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﻗﺴﻢ ﺑﻪ ﺳﺎﺣﺖ ﻏﺰﻝ،ﺩﻗﯿﻘﻪ ﺍﯼ ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺩﻟﻢ ﻋﺠﯿﺐ میکند،ﻫﻮﺍﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﭼﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﺳﺘﺎﺭﻩ ﻫﺎ ﺑﻪ ﻟﺤﻦ ﺁﺏ ﻭ ﺁﯾﻨﻪ ﺷﺒﺎﻧﻪ ﺣﺮﻑ میزﻧﻢ،بجاﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺁﻥ شبی که ﺩﯾﺪﻣﺖ،ﻫﻤﺎﻥ ﯾﮑﯽ ﺩﻭ ﻗﺮﻥ ﭘﯿﺶ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺍﻡ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻝ،ﺑﻪ ﭘﺎﯼ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺗﻮ ﺳﮑﻮﺕ ﮔﺎﻩ ﮔﺎﻩ ﺗﻮ،ﻣﺮﺍ ﺷﮑﻨﺠﻪ میدﻫﺪ ﺧﺪﺍ ﮐﻨﺪ ﮐﻪ...
-
بفهم
1394/07/01 13:21
من تو را، من دوستت دارم، بفهم! پس مشو اربابِ آزارم، بفهم! من تو را تا عرشِ اعلا میبَرم در وجودت عشق میکارم، بفهم! ای کویریتر زِ صحراهایِ مصر همچو باران بر تو میبارم، بفهم! مرگِ من، عاشقتر از من دیدهای؟! من دوصد مجنون به دل دارم، بفهم! ای حضورت مایهیِ رقص وُ سرور بی تو دائم من عزادارم، بفهم! بی تو اهوازم که...
-
خدا هست
1394/07/01 13:19
ای پیر خرابات که میخانه ندیدی! ویرانه دل ماست تو ویرانه ندیدی! ای رند غزل پوش، که بر سنگ، سرت خورد از دوست چه دیدی که ز بیگانه ندیدی؟ امشب غم دیروز و پریروز و فلان سال و فلان حال و فلان مال که بر باد فنا رفت...نخـــــور به خدا حسرت دیروز عذاب است ; مردم شهر به هوشید...؟ هر چه دارید و ندارید بپوشید و برقصید و بخندید که...
-
محشر آغوش
1394/07/01 13:19
کاش در محشر آغوش تو مدهوش شوم روی زانوی تو خاکستر و خاموش شوم آنچنان از تب لبهای تو تبخیر شوم که در این مهلکه بر باد و فراموش شوم دل به دریا زده با موج تمنا ٬ دمساز غرق در گوشه ی آرام بناگوش شوم هوش از سر ببری هر چه دهن باز کنی تا سحر لب به لب ِ خمره ی پرجوش شوم مو پریشان بکنی بر سر و بر سینه ی من که فنا در تو و خود...
-
چای
1394/07/01 13:18
چایی که تو مى آوری انگار شراب است این شاعر عاشق به همان چای خراب است من عاشق عشقم، چه بسوزم، چه بسازم عشق است که هر کار کند عین صواب است معشوق اگر خون مرا ریخت به حق ریخت خون ریزی معشوق هم از روی حساب است تب کردن تو، مُردن من هر دو بهانه عشق است که بین من و تو در تب و تاب است صد بار تفأل زدم و فال یکی بود "ما...
-
غزلی نوشته مجنون
1394/06/27 14:48
غزلی نوشته مجنون،برسد به دست لیلی نَفَسم بگو کجایی که ستاره ی سهیلی؟! دو سه خط گلایه دارم، که به عرض میرسانم: من و میل اینچنینی!!!تو چرا بدون میلی؟! همه شب به انتظارت، غزلی سروده ام تا تو یِ بی وفا بدانی ،که دلم گرفته ! خیلی نَنَویسم از نبودت؟؟! به خدا نمیتوانم چه کنم گُلم؟...بمیرم؟بروم زیر تریلی؟ تو که پیش من نباشی...